نوشتهها
سرمایهگذاریهای چین در جهان و ایران
از آنجایی که نقش چین در اقتصاد ایران و اخیراً در حملونقل و توسعه خطوط ریلی روز به روز پررنگتر میگردد، در اینجا به بررسی اجمالی آن پرداخته میشود. ضمن اینکه اغلب مدیران فعال کشور، پیشنهاد امر سرمایهگذاری در زیربخش ریلی را ترجیحاً به کشور چین ارائه مینمایند.
چین برای اینکه صادراتی نسبتاً با کیفیت و ارزان قیمت داشته باشد، میبایست از منابع دست اول خرید کرده و آنها را به کشور خود وارد کند. این کشور به درایت دریافته که برای هر چه ارزان ترکردن این خریدها، علاوه بر کوتاهکردن دست واسطهها، میتواند در این مراکز (اعم از معادن، زمینهای کشاورزی و مراکز تولیدی) مستقیماً سرمایهگذاری کند. اینکار علاوه بر ارزان ترکردن واردات، موجب تسهیل در امر صادرات به همان کشورها شده و نفوذ سیاسی مناسبی را هم در پی داشته باشد. هم اکنون چین در اکثر کشورهای آفریقایی به جز لیبی، کشورهای آمریکای لاتین و کارائیب و اغلب کشورهای آسیایی، سرمایهگذاری چندین تریلیون دلاری در خطوط ریلی کرده است. جالب توجه اینکه سرمایهگذاریهای چین در صنایع پیشرفته کشورهای غربی نیز چنان زیاد شده که به زودی به بزرگترین سرمایه گذار در این کشورها هم تبدیل میشود. در واقع سرمایهپذیری و سرمایهگذاری، یک راهکار مناسب برای همپیوندی با اقتصاد جهانی و راهبرد امنیتی برای کشور چین محسوب میشود.
مطلب قابل توجه دیگر اینست که شرکتهای واقع درکشورهای پیشرفتهای نظیر اسکاندیناوی، به سبب حفظ اعتبار خود، در پروژههای پیشنهادی کشورهایی که سطح فساد مقامات آن بالاست، سرمایهگذاری نمی کنند. اما سران کشوری چون چین به مسائل سیاسی، حقوق بشر یا سطح فساد مقامات کشورهای سرمایهپذیر کاری ندارند و فقط به سطح سودآوری حاصل از سرمایهگذاریها (در سطح کلان) و اخذ تضامین قوی برای بازپس گیری اصل سرمایه و سود آن میاندیشند. برای تحقق این کار، معمولاً نوع قرارداد را بر حسب تهاتر قرار میدهند. بدین معنی که پس از ساخت و راهاندازی هر پروژهی مورد نظر کشور سرمایهپذیر، معادل منافع مربوطه را از جای دیگری (که حتماً قابل حصول است)، باز پس میگیرند. مثلاً در قبال ساخت راه، راهآهن، سد، شهر، کارخانه و غیره، مهمترین محصول آن کشور (که در هر حال قابل تأمین باشد) را به عنوان بازپرداخت اصل و سود سرمایه بر میگزینند. معمولاً قراردادهای تهاتری کشور چین در برابر دریافت انرژی یا اجارهی یک بندر به مدت چند دهه منعقد میشود.
- نمونههایی از سرمایهگذاری چین در سایر کشورها
- در زمینهی تهاتر با انرژی
کشور چین به عنوان دومین کشور مصرف کنندهی انرژی جهان، گاهی به دنبال کسب انرژی ارزان است. مثلاً در کشور اکوادر در برابر سد سازی، سهم مهمی از درآمد نفتی آن را به دست آورد. در ساحل عاج در برابر سرمایهگذاری 6 میلیارد دلاری، شرکت انرژی زسکو را به مالکیت خویش درآورد. در آفریقای جنوبی در مقابل سرمایهگذاری 24 میلیارد یورویی، قرار است که شرکت انحصاری برق کشور یعنی اسکوم را در اختیار گیرد. چین در قبال سرمایهگذاری در صنایع نفتی منطقهی بسیار غنی فاخای ونزوئلا و پرداخت مبالغ هنگفتی وام به دولت آن کشور، بهرهبرداریاز نفت خام مزبور را به دست آورد. از آنجایی که بخشی از مبالغ این وامها صرف هزینههای جاری و یارانههای سنگین دولت مزبور شده، توان باز پرداخت اقساط آن ایجاد نگردیده است. چین نیز در برابر سرمایهگذاری خود به طور نامحدود از ذخایر مزبور بهرهبرداریمیکند. حالا ونزوئلا که دارای بزرگترین ذخایر شناخته شدهی نفت جهان است، حتی از تأمین بنزین مصرفی خود عاجز گردیده است.
- تهاتر در برابر اجارهی بندر
همانطور که در قسمتهای قبلی آورده شد، گاهی چین به دنبال ایجاد پایگاههای تجاری به نام دانههای مروارید در شمال و غرب اقیانوس هند است تا در مقابل اقتدار بی چون و چرای دریایی آمریکا در این منطقه، حضور خود را مستحکم کند. کشور سریلانکا در مقابل سرمایهگذاری یک میلیارد دلاری چین و ناتوانی دولت در باز پرداخت اقساط وام دریافتی، بندر همبنتوتا را همراه با 1700 هکتار از اراضی مرغوب اطراف آن را به مدت 99 سال به اجارهی چین درآورد. کامبوج با دریافت وام از کشور غولآسای همسایهی خود یعنی چین و ناتوانی در پرداخت آن، ضمن واگذاری ادارهی چند بندر و جزیره خود، به تدریج تقریباً به یک مستعمره این کشور بدل شده است.
مطلب مهم اینست که تمامی کشورهای یاد شده دارای یک اشتباه راهبردی مشترک بودهاند: سرمایه را به سمت تأمین هزینههای جاری کشور یا صرف “پروژههای کم بازده“ هدایت کردهاند. آنها در موقع اخذ وام یا فاینانس برای پروژهها، به فکر بازپرداخت بدهیهای مربوطه نبودهاند. طبق یک قاعدهی اقتصادی، سرمایهپذیری خارجی هنگامی مجاز است که به درآمدهای ارزی کافی یا کاهش هزینههای ارزی ناشی از جایگزینی واردات منجر شود.
اما کشور چین چنین عنوان میکند که برای سرمایهگذاری در کشورهای دیگر طرفدار بازی برد- برد است و نمی خواهد بدنامی سرمایهگذار غارتگر را یدک بکشد. در کشور پاکستان در قبال اجارهی یک بندر بسیار کوچک در منطقهای دور افتاده و محروم (گوادر) به مدت 45 سال، چنان زیربناهای کشور (از جمله زیر ساختهای حمل و نقلی و ناوگان ترابری) این کشور را بازسازی و نوسازی کرد که قریب یک تا دو درصد بر تولید ناخالص ملی پاکستان افزوده شد. بدین ترتیب کشور سرمایهپذیر باید بازی را به گونهای انجام دهد تا حتماً برد نصیبش شود.
سالهاست که کشور آمریکا و سپس چین بزرگترین کشورهای سرمایهپذیر جهان بودهاند. دولت آمریکا بزرگترین بدهکار جهان هم هست. اما این کشور سرمایههای ارزان و کم بهرهی دیگران را در جایی سرمایهگذاری میکند که درآمدهای حاصله نه تنها اقساط مربوط را تأمین میکند، بلکه در قالب یک مشوق برای سایر سرمایهگذاریهای قبلی عمل کرده و موجب شکوفایی اقتصاد کشور میشود.
- سرمایهگذاری چین در ایران
گویا قرار است که چین در قالب یک تفاهم نامهی 25 ساله، 400 میلیارد دلار در ایران سرمایهگذاری کند. این مقدار سرمایهگذاری برای چین نسبتاً ناچیز ولی برای کشور ایران بسیار هنگفت است. ایران در اوج گرانی قیمت نفت خطوط ریلی در دههی قبل، به دو برابر منابع سرمایهگذاری پیشنهادی چین دست یافت، ولی با مصرف آن در امور جاری و در انبوهی از پروژههای بسیار کم بازده (که بخش اعظم آن هنوز هم به بهرهبردارینرسیدهاند)، عملاً سهم مهمی از آنها را ضایع کرده است. این اتلاف منابع چون از محل ثروت خدادادی صورت پذیرفته، تبعات بسیار منفی بدهکاری را در بر نداشته است. ولی اگر تسهیلات اعطایی چین در پروژههای کم بازده مصرف شود، تبعات آن نسلهای آینده را هم تحت تأثیر قرار خواهد داد. با توجه به سوابق چند دههی گذشته، نگرانی موجود، ناشی از انتخابهای سرمایهگذاری اشتباه برخی از مدیران دستگاههای مختلف است.
همچون در مورد پاکستان، چین خواهان همکاری با ایران در سطح راهبردی و بلند مدت است و لذا انتظار میرود که رفتارش با سایر کشورهای سرمایهپذیر فرق کند. توجه شود که چین در کل کشورهای آمریکای لاتین مبلغ 140 میلیارد دلار سرمایهگذاری کرده است، ولی در ایران قرار است که کمتر از سه برابر آن (به طور میانگین 16 میلیارد دلار در سال) سرمایهگذاری کند. درخواست چین از ایران هم احتمالاً دربارهی هر دو مورد تأمین انرژی و اجارهی بنادر مطرح است: یک جزیره در خلیج فارس و یک بندر در سواحل مکران، هردو در بهترین موقعیت راهبردی، از طرف دیگر دستیابی به منابع نفتی ارزان ایران.
موضوع مهم اینست که اگر کشور ایران منابع دریافتی را درجای مناسب هزینه کند، سرمایهپذیری بسیار مغتنم است. مثلاً اگر سرمایهگذاری در استخراج گاز از پارس جنوبی و تبدیل آن به گاز مایع باشد، بسیار عالی است. زیرا در این صورت سهم ایران از گاز مشترک با قطر افزون میشود و از طرف دیگر بازپرداخت سرمایهگذاریهای چین در ایران نیز از همین محل تأمین میگردد. بنابراین هدایت سرمایهگذاریهای چین به مخازن مشترک نفتی با سایر کشورها، از جمله عراق و آذربایجان بسیار سودآور است.
اما بحث این نوشتار مربوط به حملونقل است. در پیش نویس پیمان ایران و چین، سه بند به حملونقل ایران مرتبط است:
- مشارکت فعال در پروژهی بزرگ چین با عنوان یک کمربند- یک راه، با تأکید بر دالانهای ترانزیتی منطقهای، شبکهی ریلی، و همکاری ایران و چین در کشورهای ثالث متأثر از یک کمربند- یک راه.
- ارتقای جایگاه ایران در ابتکار یک کمربند- یک راه چین (ضمیمهی یک)
- گفتگو دربارهی آغاز احداث دالان ترانزیتی راهآهن زیارتی پاکستان- ایران- عراق- سوریه (ضمیمهی 2)
اجرای بندهای یک و دو بسیار خوب است. اجرای بند سوم نیز به معنی ساخت مسیرکرمانشاه- خسروی میباشد که پروژهی مفیدی است. ولی معلوم نیست که دولت چین نفوذ زیادی در کشورهای عراق و سوریه برای راهاندازی راهآهن و برقراری حرکت قطارها بین این دو کشور را داشته باشد. ضمن اینکه معلوم نیست که چرا در این پروژه، فقط موضوع حمل مسافر زیارتی مطرح شده است، در حالی که قابلیتهای بارهای ترانزیتی این دالان ترانزیتی هم مطرح میباشد.
حال به سرمایهپذیری راهآهن باز گردیم. حجم سرمایهگذاریهای پیشنهادی ایران برای ارائه به چین در سالهای گذشته قریب 30 میلیارد دلار بوده است. اغلب پروژهها از نوع خدمات اجتماعی (حمل مسافر) و بدون برگشت سود مالی قابل توجه (و حتی یک دلار ارزآوری) است. هیچیک از آنها از طریق روشهای مشارکتی (نظیر B.O.T.) قابل انجام نیست، زیرا سرمایه گذار خارجی مطمئن است که سود چندانی از این پروژهها عاید نمی شود. در کشورهای پیشرفته قاعدهی مهم اینست که یک پروژهی معین، ابتدا از جنبههای مختلف مطالعه شده و در بدنهی کارشناسی مورد نقد قرار گیرد. ولی تمامی این پروژهها (که متعاقباً مورد بررسی قرار میگیرند) به صورت سفارشی به یک شرکت مطالعه کننده واگذار شده تا آنها را مفید جلوه دهند. به همین دلیل اولاً نباید تأمین مالی و اجرای این گونه پروژههای کم بازده را به کشورها و شرکتهای خارجی پیشنهاد نمود، ثانیاً در برابر آنها نباید امتیازات بسیار خوبی به طرف خارجی داده شود.
لازم است به طرز تفکر برخی از مسئولین کشور هم توجه شود. بسیاری از آنها بر این باورند که اگر بتوانند به هر طریق ممکن، مقدار بیشتری پول از خزانه دریافت کنند، کار بهتری کردهاند. غافل از اینکه منافع محلی، صنفی و دستگاهی متأخر بر منافع ملی است. کسب بودجه برای پروژههای استانی یا بخش ریلی بدون ملاحظهی منافع ملی، گاهی نه تنها خدمت محسوب نمی شود که شاید هم خیانت تلقی گردد.
باید توجه داشت که سهم منابع حاصل از دریافت مالیات از کل بودجه کشور، در حد یک سوم است. درآمدهای مالیاتی فقط 43 درصد از هزینههای دستمزد کارکنان و بازنشستگان و مستمری بگیران کشور را پوشش میدهد. یک سوم دیگر مصارف ملی از محل فروش نفت، فرآوردههای نفتی و محصولات نفتی تأمین میشود. این منابع هم صرف کسری دستمزدهای مزبور، هزینههای جاری و جبران استهلاک سرمایهای کشور میگردد. ولی در ایران یک سوم دیگر که چیزی جز کسری بودجه نیست، میبایست بابت طرحهای عمرانی وپرداخت یارانهها صرف گردد و البته با انواع ترفندهای سازمان برنامه و بودجه، بانک مرکزی یا سازمان خصوصی سازی تأمین میگردد. این ترفندها جز فقیرتر شدن دولت و ملت چیزی در بر ندارد. در کشورهای پیشرفتهتر، مشکل کسری بودجه با دریافت وامهای کم بهره یا سرمایهپذیری برای اجرای طرحهای عمرانی بسیار سودآور حل میگردد. متأسفانه درهای دریافت وامهای کم بهره از انواع بانکها و صندوقهای بینالمللی به روی ایران بسته است. واگر هم باز شود، ممکن است این منابع در پروژههایی سرمایهگذاری شود که بازدهی مناسبی نداشته باشند.
بنابراین مسئولین وابسته به استانها و مدیران بخشی، که برای خارجکردن منابع از خزانه بابت اجرای پروژههای بدرد نخور و بی حاصل از طریق تن دادن به فاینانس خارجی آنهم با بهرههای سنگین تلاش میکنند، حتماً باید به این موضوعات و عواقب مربوطه بیندیشند. موضوع مهم دیگر اینست که اغلب این پروژههای خدمات اجتماعی به کشور چین پیشنهاد شدهاند. بعضی از آنها هم از شورای اقتصاد مجوز گرفته و مورد تأیید هیأت دولت هم واقع شدهاند. چنین وانمود میشود که پروژههای پیشنهادی مزبور دارای منافع معقولی هستند. اما کاملاً روشن است که دولتهای بعدی بدون عاید شدن بهرهای مناسب پس از بهرهبرداری از آنها، باید اقساط سنگین سررسید شدهی مربوطه را بپردازند. ضمن اینکه هزینههای جاری مربوطه بر عهده راهآهن نسبتاً فقیر سنگینی خواهد کرد.
بدین ترتیب بهتر است که به جای طرحهای ارائه شدهی قبلی، سرمایهگذاری در یک دالان ترانزیتی شرقی- غربی پیشنهاد گردد تا با راهاندازی آن بتوان سالانه 2 تا 3 میلیون تن بار در آن جابجا نمود. البته این دالان ترانزیتی میتواند سرخس- رازی (یا ماکو) باشد. بدیهی است از درآمدهای ارزی آن میتوان ضمن بازپرداخت اصل و سود فاینانس، به تدریج ظرفیت حمل سایر دالانهای ترانزیتی ریلی را هم ارتقاء بخشید. علاوه بر دالانهای ترانزیتی بینالمللی، اجرای پروژههایی با فناوری بالا همچون برقیکردن دالان شرقی- غربی، یا ساخت مسیرهای بسیار سخت ولی سود آوری همچون احداث مسیر دورود- خرم آباد-اندیمشک با تونلها و پلهای بسیار سنگین در اولویت قرار گیرند.-
در اینجا لازم است که به چند نکتهی دیگر هم اشاره شود. اول اینکه منافع اصلی راهآهن ایران در قبال سرمایهگذاریهای چین در ایجاد دالانهای ترانزیتی شرقی- غربی نهفته است. در حالی که منافع راهآهن ایران برای بهرهبرداری از دالانهای ترانزیتی شمالی- جنوبی احتمالاً به سرمایهگذاریهای کشور هند و روسیه وابسته است. زیرا کشور چین از حملونقل ترانزیتی شرق- غربی و کشورهای هند و روسیه از حملونقل ترانزیتی شمالی- جنوبی سود میبرند.
طبق قرارهای قبلی، میبایست کشور هند بارهای ترانزیتی خود را به مبادی و مقاصد مختلفی از جمله کشورهای C.I.S.، افغانستان، روسیه و اروپا از طریق دالانهای ترانزیتی شمالی- جنوبی ایران حمل کند. کشور چین هرگز این نقش را نمی تواند ایفا کند. بنابراین راندن و بستن راه سرمایهگذاری کشور هند در ایران، در دراز مدت به ضرر راهآهن ایران است. خطوط ریلی یقیناً پس از حذف فشارهای سنگین ناشی از تحریمهای آمریکا، ورود مجدد کشور هند به صحنهی اقتصادی ایران مفید خواهد بود.
الف- میزان اثربخشی طرحهای داخلی
قبل از آنکه بتوان طرحها را بر حسب میزان بازدهی و صرفهی اقتصادی- اجتماعی خطوط ریلی آنها طبقه بندی کرد، لازم است که مقدمتاً راجع به میزان بازدهی و اثربخشی طرحهای ریلی مقداری بحث شود. طرحهایی که با دالانهای ترانزیتی بینالمللی مستقیماً مرتبط نیستند را میتوان به دو گروه تقسیم کرد:
- برای ساخت بعضی از آنها که دارای بازدهی مناسب یا قابلیت افزایش بازدهیاند، میبایست بر حسب میزان اثر بخشی شان تخصیص اعتبار داده شود.
- تعدادی از طرحها تا آیندهی نامعلومی فایده اقتصادی نخواهند داشت و تخصیص اعتبار به آنها باید اکیداً متوقف شود.
- برخی دیگر از طرحها که فاقد بازدهی و اثربخشی مناسب هستند، اگرچه که قبلاً شروع شدهاند و تا حدی پیشرفت فیزیکی و مالی دارند، بنا به دلایلی که متعاقباً ارائه میشود، میبایست بدون توجه به سوابقشان تا مدتی متوقف شوند. البته با توجه به تغییر شرایط، ممکن است بعضی از این طرحها در آینده به اثر بخشی خوبی برسند، در این حالت تداوم سرمایهگذاری در آنها سودمند خواهد بود.
ب- تعیین معیارهای میزان بازدهی طرحهای در دست اجرا
بررسی میزان خطوط اصلی افتتاح شده طی دوران بعد انقلاب نشان میدهد که میانگین ساخت خطوط جدید، حدود 165 کیلومتر در سال است. محدودیتهای ساخت خطوط جدید شامل میزان بودجهی تخصیص یافته، نحوهی مدیریت زیربخش ریلی، توان اجرایی پیمانکاران و طول خطوط واقع در مناطق کوهستانی یا تپه ماهور میباشد. بنابراین اگر فرض شود همین میانگین ساخت سالانه در آینده نیز تداوم داشته باشد، برای آنکه کل خطوط در دست اجرا طی یک برنامهی پنجساله به اتمام برسد، باید طول خطوطی که به آنها اعتبار تخصیص داده میشود از 825 کیلومتر فراتر نرود. ضمن اینکه فقط با شرط اتمام و راهاندازی یک طرح میتوان سرمایهگذاری در طرحی با اولویت مشابه را شروع نمود.
در حالی که هم اکنون حدود 10 هزار کیلومتر خط در دست ساخت وجود دارد. یعنی برای زیر بخش ریلی بیش از 12 برابر ظرفیت مالی و اجرایی مربوطه، طرح تعریف شده و ردیف بودجه دریافت گردیده است. اگر 10 هزار کیلومتر خطوط ریلی در دست اجرا بر میانگین توان مالی و اجرایی ساخت راهآهن کشور به میزان 165 کیلومتر تقسیم شود، رقم 60 سال حاصل میشود. این بدان معنی است که اگر به روال فعلی به همهی طرحهای موجود مقداری بودجهی سالانه اختصاص داده شود، 60 سال بعد همهی طرحها تمام میشوند. این هدف در حالی قابل اجراست که طی مدت 60 سال، هیچ طرح جدیدی به فهرست موجود طرحهای در دست ساخت وارد نگردد. یادآور میشود که طی دو دههی گذشته سرعت اتمام طرحها، بسیار کمتر از ورود طرحهای جدید به فهرست طویل طرحهای در دست اجرا میباشد. گویا وجود چنین فاجعهای به طور دقیق برای مسئولین کشور روشن نگردیده است، زیرا در غیر این صورت آنها پس از بازدید از هر منطقهی بیربطی، مرتباً قول ساخت خط جدید را نمی دادند. ضمن اینکه متوجه میشدند که با یک مقدار ثابت بودجه، قول تسریع در یک طرح به منزلهی ایجاد تعویق در طرح دیگر میگردد.
برای آنکه بتوان تعداد طرحهای در دست اجرا را متناسب با بودجههای تخصیصی به شدت کم کرد، لازم است تا معیارهایی را برای حذف موارد کم بازده تعیین کرد تا مسئولین با نفوذ استانی، حداقل بر روی کاغذ بدانند که اولویت بندیهای جدید اجرای طرحها بر چه پایههایی استوار است. اگر چه که تمکین بر این گونه استدلالها جز با زور یک مرجع قانونی معتبر و قدرتمند ممکن نیست.
ج- حجم چشمههای بار، اصلی ترین معیار بازدهی طرحهای ریلی
مدت برگشت سرمایه (یا بازده سرمایهگذاری) طرحهای جدید، به عوامل عمدهای چون حجم سرمایهگذاریها (در دوران ساخت، خرید و نصب) و همچنین میزان درآمدها، هزینهها و استهلاک (در دوران بهرهبرداری طی یک دورهی معین) وابسته است.
در اینجا فروض زیر در نظر گرفته شده است:
- فرض میشود که راهآهن دارای ساختار کاملاً تفکیک شدهی عمودی است. یعنی ترابری باری و مسافری از زیرساخت جدا میباشد.
- به همین دلیل بررسی بازدهی ناوگان از این بحث خارج شده و فقط به موارد مرتبط با بازدهی زیرساخت پرداخته میشود.
- میزان درآمدها و هزینههای زیرساخت به دو بخش مسافری و باری تقسیم میشود.
- در مورد احداث خطوط جدید، حجم سرمایهگذاریها به طول خط و انشعابات آن، میزان عوارض طبیعی شامل تعداد و مشخصات پلها (طول و فاصلهی دهانهها و ارتفاع ستونها برای هر یک از آنها)، تونلها (طول، تکخطه یا دوخطه، شیب و قوس، نوع مواد و مصالح کوهها)، احجام کارهای خاکی و بتونی، تعداد و وسعت سرمایهگذاری در امور ساختمانی و تأسیساتی ایستگاههای طول خط، میزان خرید اراضی، تجهیزات و امکانات موردنیاز و سایر موارد جزئیتر مرتبط است.
- میانگین مدت دوران بهرهبرداری برای شبکهی راهآهن به نوع ساخت خطوط، حجم تردد قطارها، میزان استهلاک طبیعی بستگی دارد که به طور تقریب 30 ساله برآورد میشود. مدت عمر بیش از آن، نیاز به بازسازی سنگین دارد.
- هم اکنون بخش زیرساخت راهآهن از شرکتهای مسافری به جز کرایهی لکوموتیوها، حدود 11 درصد از درآمد حاصل از فروش بلیتها بابت هزینههای ایستگاهی، نظارت و غیره دریافت میکند. در واقع راهآهن هزینههای زیرساخت را از قطارهای مسافری اخذ نمی کند و آن را به روش کمک غیر مستقیم از طریق تأمین بودجهی طرحهای بهسازی و بازسازی خطوط ریلی از منابع عمومی دریافت میکند. بنابراین در شرایط حاضر فعالیت کلیهی قطارهای مسافری برای دولت از نوع زیانده هستند و جزء خدمات اجتماعی کشور محسوب میگردند.
- در مقابل بابت فعالیت قطارهای باری از شرکتهای حملونقل ریلی مربوطه، علاوه بر اجارهی لکوموتیوها، در قالب حق دسترسی، هزینههای مربوط به زیر ساخت ریلی نیز دریافت میشود. با وجود پرداختهای سنگین حملونقل باری بابت هزینههای زیرساخت ریلی (نزدیک به چندین برابر همتای جادهای) و در همان حال رقابت در یک بازار فشرده حمل زمینی، شرکتهای حملونقل ریلی و خدمات وابسته کمی سودده نیز میباشند. خاطر نشان میسازد، بخشی از دریافتهای راهآهن از شرکتهای باری، برای بخش مسافری مصرف میشود. در حالی که در کشورهای پیشرفتهی اروپایی، تأمین یارانهی بخش مسافری از محل درآمدهای حملونقل باری ریلی ممنوع است و دولت مستقیماً میزان زیانهای شرکتهای مسافری ریلی را تعیین و معادل آن را به عنوان یارانه میپردازد.
با توجه به مفروضات یاد شدهی بالا، برخی از مشخصات عمومی خطوط جدید مفید برای حمل باری ریلی به شرح زیر است:
- در راستای کاهش حجم ترافیک قطارهای عبوری از مسیرهای بسیار پرتردد فعلی ساخته میشوند.
- به لحاظ داشتن صرفهی اقتصادی (به سبب وجود چشمههای بار انبوه و با فواصل طولانی) از مبادی و مقاصدی نظیر موارد زیر احداث میشوند:
- واردات برای مراکز مصرف بزرگ کشور.
- محصولات تولیدی داخل برای مراکز مصرف داخلی یا صادرات.
- ترانزیت کالا در دالانهای ترانزیتی داخلی (و احتمالاً خارجی)
- اتصال به مراکز جمعیتی و مصرف بزرگ (که از وظایف خدمات اجتماعی دولت است).
- اتصال به مناطقی که موجب توسعهی قابل توجه آنها میشود.
در حال حاضر به جز وجود ضعف فنی در ترانزیت کالا، راهآهن به اکثر بنادر عمده خطوط ریلی و مراکز مهم تولید و مصرف بزرگ کشور متصل است. قریب سه چهارم حمل بار ریلی مربوط به مواد معدنی و فرآوردههای نفتی است. بخشی از یک چهارم باقیمانده نیز با وجود اتصال به شبکهی راهآهن، به سبب تعدد مبادی و مقاصد، از نوع انبوه نیستند. بدین ترتیب احداث خطوط در دست ساختی که فاقد چشمههای بار با مشخصات فوق باشند، به راحتی قابل شناسایی میباشند. نکتهی مهم اینست که معیار احداث خطوط برای مقاصد صرفاً مسافری یا توسعهی منطقه، به تنهایی قابل قبول نیست. زیرا طرحهای زیادی وجود دارند که دارای هر سه خاصیت حمل بار، مسافر و توسعهی منطقه میباشند.
حال اگر به فهرست خطوط در دست احداث ریلی نظری افکنده شود، با کمال تعجب ملاحظه میگردد که اکثر آنها دارای دو مشخصهی زیر هستند:
- به هیچ مرکز تولید و مصرف بزرگ مرتبط نیستند.
- به صورت آنتی بوده و از میزان ترافیک مسیرهای پرتردد هم نمی کاهند.
- بسیاری از آنها در راستای دالانهای ترانزیتی ترانزیتی کشور نمی باشند.
در این صورت بدون آنکه به مطالعات فنی- اقتصادی قلابی تهیه شده برای هر یک از آنها حتی نظری افکنده شود، به راحتی معلوم میگردد که محاسبه و تبیین فایده مالی برایشان ساختگی بوده و بر اثر نفوذ سیاسی- اجتماعی مسئولین مربوطه، آن طرح به تصویب رسیده است. مثلاً یک خط 182 کیلومتری از مراغه به ارومیه کشیده شده که در آن حمل بار نزدیک به صفر و حمل مسافر در حد یک قطار در روز (معادل چند اتوبوس ناقابل) است. بنابراین سئوالی که به ذهن خطور میکند اینست در همان حال که بارهای انبوه و به فواصل طولانی به دلیل کمبود ظرفیت شبکهی ریلی با حملونقل جادهای جابجا میشوند (و این برای کشور زیان آور است)، واقعاً برای حل چه مشکلی مهمی چنین سرمایهگذاری عظیمی طی دو دهه در اولویت اول قرار گرفته و حالا طرح به ثمر نشسته است؟
بحث سرمایهگذاری و سرمایه پذیری
موضوع بدیهی اینست که هر دو طرف یعنی سرمایهگذار و سرمایهپذیر(در سطح ملی یا اشخاص حقیقی و حقوقی) به دنبال منفعت هستند، مگر اینکه بحثهای ایدئولوژیک مطرح باشد.
1– انواع منافع
البته منفعت شکلهای مختلف دارد. مثلاً در مورد مناطق آزاد، کشورهای سرمایهپذیر، منطقهی ویژهای را در اختیار سرمایه گذاران میگذارند که در آن قوانین و مقررات روشن و ساده، معافیت گمرکی، مالیات اندک، امکان خروج سود بدون هر نوع مانعی، کارگرانی با دستمزد کم و قابل اخراج، امکاناتی وسیع چون انبارهای گسترده و ارزان، سیستم ارتباطات پیشرفته، حملونقلهای متنوع و پرظرفیت در اختیار سرمایهگذار قرار داده میشود.
منافع سرمایهپذیر اشتغال کارگران، انتقال تدریجی فناوری به داخل، فراگیری رموز بازرگانی خارجی و کسب سودیاندک ولی معقول است. ملاحظه میشود که نوع منافع برای سرمایه گذار و سرمایه پذیر کاملاً متفاوت است و به سادگی قابل کمی کردن، اندازهگیری و مقایسه نیست. شرط اصلی کشورهای موفق سرمایهپذیر همواره این بوده که از این مناطق حق صدور تولیدات به پس کرانهی داخلی وجود نداشته باشد، مگر آنکه تمامی امتیازات اعطایی در بارهی این کالاها حذف گردد. اقتصاد کشورهای سرمایهپذیری چون سنگاپور، تایوان، هنگکنگ و کرهجنوبی خطوط ریلی با همین ساز وکار به سرعت رشد کردند. آنها به تناسب توسعهی اقتصادی، سهم بیشتری از تولید کالا و خدمات و سود افزونتری را مطالبه میکردند. متعاقباً با اعمال روش مقرراتزدایی و تجاریسازی، کل کشور را تقریباً به یک منطقهی آزاد بزرگ مبدل ساختند. با پیگیری همین روش طی سه دهه این چهار کشور به جرگهی کشورهای پیشرفته پیوستند.
کشور چین نیز در ابتدا با ایجاد دهها منطقهی آزاد در سواحل شرقی و جنوبی، شروع به فعالیت کرد و به میانگین رشد سالانهی 10 درصدی نائل آمد. اما کشورهایی چون برزیل، که قاعدهی ممنوعیت صدور کالا به پسکرانه را تا چند دهه رعایت نکردند، از مواهب سرمایهپذیری به خوبی بهره نبردند. ایران نه تنها هرگز یک منطقهی آزاد تولیدی واقعی نداشته بلکه قاچاق کالا از این مناطق به پسکرانهی داخلی، ضربه شدیدی به توان تولیدی کشور وارد آورده است.
2– انواع سرمایهگذاری
موضوع دیگر امر سرمایهگذاری دارای شکلهای متفاوتی چون: نحوهی در اختیار قرار دادن انواع سرمایه، قالبهای مختلف سرمایهگذاری، سطح سرمایهگذاری (در سطح ملی یا پروژه ای) است. سازمانها و مؤسسات بینالمللی ممکن است بر اساس سهمیه بندی و تحت شرایطی خاص، مبالغی وام در اختیار یک دولت قرار دهند. مدیران کشورهای سرمایهپذیر (حتی موارد متمدن)، ممکن است در پی کسب مقاصد سیاسی، این وامها را برای خدمات اجتماعی (مثلاً در حملونقل مسافری) و افزایش رفاه جامعه (ارائهی یارانه) صرف کنند. اما به دلیل اینکه سودی از خدمات اجتماعی و رفاهی عاید کشور نمی شود، گاهی باز پرداخت اقساط بدهیها با مشکلات جدی مواجه میشود. در این صورت دولتهای وقت، ابتدا برای بازپرداخت اقساط بدهیهای سررسید شده، به روش سادهی اخذ وامی دیگر روی میآورند. قرض روی قرض و انتقال مشکل بدهیها از این دولت به آن دولت، موجب میگردد که مرتباً وضع بدتر شود تا اینکه همچون یونان و آرژانتین به بحرانی بزرگ برخورد شود. در نهایت چند دولت به ناچار با تحمیل ریاضت اقتصادی شدید به مردم، بحران را پشت سر میگذارند.
در کشورهای در حال توسعه که معمولاً با کسر بودجهی سنگین روبرو هستند، ابتدا وام چالهی کسری بودجه را پر میکند و فقط بحران را چند سالی به عقب میاندازد. سپس اقتصاد رو به خرابی، به شکل وخیمتری به دولت بعدی تحویل داده میشود. به دلیل مشکل اخذ وام، خوشبختانه معضل ناتوانی در بازپرداخت بدهیها (به جز در سال 1373) در ایران وجود نداشته است. دسترسی ایران حتی به منابع مالی بانک توسعهی آسیایی (A.D.B.) و بانک توسعهی اسلامی (I.D.B.) هم محدود بوده است.
با توجه به شرایط فوق، سازمانها و مؤسسات بینالمللی ترجیح میدهند که وام را در قالب فاینانس به یک پروژه خاص اختصاص دهند. در اینجا نیز مشکل پنهان سازی میزان بازدهی سرمایهگذاری در پروژههای معرفی شده پیش میآید. در این حالت، با ارائهی مطالعات امکان سنجی جعلی و ارقام و آمارهای ساختگی، سعی در سودآور جلوه دادن پروژهی مربوطه و اخذ منابع خارجی بر میآیند. گاهی نیز به دلیل خودبزرگ بینی بعضی از مدیران ارشد این کشورها (که اغلب خود را در حد یک کارشناس عالی میبینند)، بدون ایجاد ارتباط با بدنهی کارشناسی دستگاههای تابعه خطوط ریلی و ذیربط و انجام کار کارشناسی کافی، پروژههای عامه پسند ولی کم بازده اقتصادی را برای سرمایهگذاری بر میگزینند. در این صورت، به دلیل نازل بودن سطح سوددهی پروژههای سرمایهگذاری شده، باز هم مشکل باز پرداخت اقساط فاینانسهای سررسید شدهی پروژهها پیش میآید.
بهترین شکل سرمایهگذاری یا از روش تأسیس مناطق آزاد واقعی است، یا مشارکت سرمایه گذار در ریسک سرمایهگذاریست. روشهای متداولی وجود دارد که منافع سرمایه گذار صرفاً از سود حاصل از بهرهبرداری همان پروژه تا مدتی مشخص تأمین میشود. بدین معنی که در قبال ساخت و اجرای پروژه، منافع بهرهبرداری از آن تا مدت معینی به سرمایهگذار داده میشود. این چنین سرمایهگذاریهایی، برای کشور یا سازمانِ سرمایهپذیر هرگز با مشکل بر نمیخورد. در ایران، سرمایهگذاری خارجی در پروژههای صنایع نفت و همچنین بانکهای داخلی در پروژههای ساخت آزاد راهها، نمونههایی از این نوع مشارکت در ریسک سرمایهگذاری میباشند. کاهش ریسک سرمایهگذاری در برابر کشورهای خارجی از روشهای مختلفی قابل حصول است:
- اخذ تضامین بینالمللی برای امتناع طرف قرارداد از انجام تعهدات متقابل.
- ایجاد کنسرسیوم سرمایهگذاری متشکل از چند کشور مختلف و قدرتمند (که عقب نشینی هر یک از کشورها یا شرکتها از ادامهی سرمایهگذاری، برایشان هزینه ساز میگردد).
- اقدام به سرمایهگذاری مطابق با میزان سرمایهگذاری طرفهای مقابل.
- انجام فعالیتهای مؤثر دیپلماتیک برای جلوگیری از اعمال فشارهای منفی سایر کشورهای حاشیهساز.
در مورد ایجاد دالانهای ترانزیتی ریلی بینالمللی، کاهش ریسک از روشهای دیگری هم قابل حصول است:
- تسریع در احداث و راهاندازی دالانهای ترانزیتی داخلی قبل از ساخته شدن دالانهای ترانزیتی موازی سایر رقبا.
- مشارکت دادن کشورهای خارجی و شرکتهای بزرگ داخلی که از ساخت دالان ترانزیتی جدید منتفع میشوند.
بازسازی خط قدیم تهران- مشهد
بازسازی کامل زیرسازی خط قدیم این محور به منظورکاهش مخاطرات عبور و مرور قطارها ضرورت دارد. البته بخش مهمی از خط بهسازی شده و 300 کیلومتر از مسیر با اعتباری به مبلغ 450 میلیارد تومان باقی مانده است. مدت زمان لازم برای بهسازی کامل این محور، دو سال است. مشکل اینست اولاً بهسازی به بهبود روسازی خط کمک میکند و زیرسازی که معضل خطوط پرسرعت است، صرفاً با انجام بازسازی بهبود مییابد. به دلیل تراکم تردد قطارها امکان واگذاری مدت زمان کافی برای امر بازسازی خط وجود ندارد به همین دلیل به بهسازی خط قناعت گردیده است. گاهی مواقع در جاهایی که کارگاههای بازسازی خط دایر میگردد، با احداث یک خط موقت و تقلیل سرعت قطارها به زیر 30 کیلومتر بر ساعت، امر بازسازی به مورد اجرا درمی آید. در این صورت با توجه به تعدد کارگاهها، ممکن است که مدت زمان حرکت قطارهای مسافری طولانی شود. به نظر کارشناسان باسازی کامل بخشهای قدیمی خط کاملاً ضروری است.
در هر حال بدنهی کارشناسی راهآهن، امر برقیکردنخط را مشروط بر بازسازی مسیر مزبور مورد تأیید قرار داده و در عین حال گزینههای دیگری را هم معرفی میکند. بازسازی خط در همهی گزینهها ملحوظ و یکسان است. مقایسهی اجمالی چند گزینهی مطرح به شرح زیر میباشد:
- فرض اول: فقط برقیکردنخط فعلی
اگر از هزینههای جانبی (external costs) صرفنظر شود، تنها مزیت لکوموتیو برقی بر دیزلی، ارائهی توان بیشتر در فرازها و کوتاهتر شدن مدت زمان کاهش و افزایش سرعت در ایستگاهها به دلیل شتاب بیشتر است. فرض بر این است که در شرایط فعلی (یعنی بدون اصلاح مسیر برای رفع قوسهای تند)، قطار مسافری برقی میتواند با میانگین سرعت 160 کیلومتر بر ساعت، و بدون هر گونه توقف در بین راه، فاصلهی 923 کیلومتری تهران- مشهد را ظرف 5 ساعت و 46 دقیقه طی کند. اما با احتساب موارد زیر، میانگین سرعت قطارهای مسافری پایین میآید:
- کاهش سرعت در ورودی و خروجی ایستگاهها.
- توقف برای سوار یا پیادهکردنمسافرین و ادای نماز.
- تأمین مایحتاج قطارها در بعضی از ایستگاههای بین راه.
- سرعت پایین قطارهای باری در این محور.
- کاهش سرعت سیر در محدودهی حومهای شهرهای بزرگ طول محور.
چنانچه افزایش مدت زمان حرکت قطارها بر اثر این چند عامل نیز در نظر گرفته شود، مدت حرکت قطارهای مسافری از تهران به مشهد و بالعکس بالای 8 ساعت بالغ میشود. در این صورت طبق نظر طرفداران این طرح، با احتساب چهار ساعت توقف در مبدأ یا مقصد برای انجام امور سرویسهای مربوطه، قطارها میتوانند طی هر شبانه روز یک رفت و برگشت داشته باشند و این موضوع بر بهره وری ناوگان (به ویژه لکوموتیوها) بسی میافزاید و بخشی از نیاز به تأمین ناوگان جدید مرتفع میشود.
اولاً طبق مطالعاتی که سالها قبل انجام شده است، مشکل اساسی اینست که کمتر از 30 درصد از تأخیرها مربوط به عوامل کنترل پذیر نظیر خط، علائم الکتریکی و ناوگان است و بیشتر به سایر عوامل بسیار متنوع کنترل ناپذیر (عمدتاً ضعف مدیریت پایه و خطاهای انسانی) وابسته است. لذا با احتساب این عوامل ناشناخته مدت زمان سیر بیشتر میشود. ضمن اینکه با وجود کمبود امکانات در ایستگاههای تهران و مشهد برای انجام امور مانور و جابجایی سالنهای مسافری و سرویس دهی به قطارها، مدت 3 ساعت کفاف این کارها را نمی کند. چنین عوامل پراکندهای صرفاً با انجام هر گونه سرمایهگذاری فیزیکی قابل رفع نیست. بنابراین در شرایط فعلی، صرفاً با طرح برقیکردنخط تهران – مشهد، امر یک رفت و برگشت قطارهای مسافری در هر شبانه روز ممکن است که دائماً تحقق پذیر نبوده و سرمایهگذاری یک میلیارد دلاری تقریباً به هدر برود.
از طرف دیگر هزینههای سالانهی بهرهبرداریو نگهداری امر برقیکردنمحور تهران- مشهد بسیار بالا است. به نظر میرسد هنوز موضوع نحوهی تأمین برق مورد نیاز و نوع تعرفههای مربوطه کاملاً قطعی نشده باشد. در صورت اعمال تعرفههای تجاری، میزان هزینههای تأمین انرژی چندین برابر سوخت نفتگاز میشود. از طرف دیگر هزینههای نگهداری ناوگان برقی سریع السیر نسبت به سیستم فعلی به مراتب افزونتر است. مگر آنکه فقط به خرید نیروی کشش برقی اکتفا شود.
- فرض دوم: صرفاً اصلاح مسیر
امر اصلاح مسیر از دو منظر حائز اهمیت است:
- کاهش شیب و فرازها و ازدیاد شعاع قوسها برای افزایش سرعت قطارها.
- کاهش میزان دِوِر در قوسها به منظور تطابق بیشتر آنها با اختلاف زیاد سرعت قطارهای باری و مسافری (در غیر این صورت هزینههای نگهداری خط و چرخهای ناوگان به شدت بالا میرود).
مقایسهی این گزینه با گزینهی قبلی نشان میدهد که سرعت قطارها بهبود قابل ملاحظهای مییابد. ولی مدت زمان لازم برای تغییر سرعت قطارهای دیزلی در ورودی و خروجی ایستگاهها نسبت به برقی بیشتر است. بنابراین در مجموع با اصلاح زیرساخت این محور، باز هم میانگین سرعت قطارهای دیزلی فعلی 160 کیلومتر بر ساعت برآورد میشود.
در بلاکهای در حال اصلاح خط نیز مدت زمانی معینی برای اتصال مسیرهای جدید به قدیم صرف میشود که چندان مهم نیست. در این صورت بقیهی متغیرهای ذکر شده در فرض اول همچنان به قوت خود باقی میماند. بدین ترتیب باز هم احتمال رفت و برگشت قطارها در یک شبانه روز کم است.
بر مبنای نظر برخی صاجب نظران میزان سرمایهگذاری و هزینههای نگهداری در گزینهی برقیکردنحداقل چهار برابر اصلاح مسیر خطوط است. با توجه به اختلاف زیاد سرمایهگذاریها و هزینههای نگهداری، برابری تقریبی مدت اجرای طرح و تفاوت ناچیز سرعت قطارهای برقی و دیزلی در فرضهای یک و دو، به نظر میرسد که گزینهی دوم به مراتب مناسبتر است.
- فرض سوم: احداث خط سوم
در اینجا هدف به جای افزایش سرعت قطارهای مسافری، به افزایش حجم قطارهای مسافری و باری معطوف است. اصولاً سرمایهگذاری انجام شده برای تراکبندی محور تهران- مشهد در دههی 80، به منظور افزایش تعداد قطارهای عبوری از این محور بوده است. ضمن اینکه فرض بر اینست در آیندهای نه چندان دور، باید مسیر سرخس- رازی برای حمل بارهای ترانزیتی مهیا شود. از منظر این گروه از کارشناسان، افزایش سرعت قطارها به لحاظ اقتصادی- اجتماعی چندان اثر مثبت ملموسی در بر ندارد.
خاطر نشان میسازد که احداث دوخطهی جدید تهران- گرمسار به زودی اتمام و افتتاح میشود و به راحتی میتوان خط جدیدی را در فاصلهی گرمسار- فریمان احداث کرد. این گزینه دارای چند مزیت است:
- با انتخاب مسیر درست، خط سوم از شیب و فرازهای کمتری برخوردار بوده و عملاً امر اصلاح مسیر در آن لحاظ میگردد. ثانیاً قطارهای مسافری از دو خط جدید عبور میکنند و میانگین سرعت آنها 10 تا 20 کیلومتر در ساعت بیشتر میشود. برآورد میگردد که مانند گزینه دوم، باز هم میانگین سیر قطارها به 160 کیلومتر در ساعت برسد.
احداث خط جدید اخلال کمی در روند فعلی حرکت قطارها ایجاد میکند. احداث خط سوم در محور تهران مشهد، با توجه به اینکه به احداث تونل و پلهای عمده و ساخت ایستگاه نیاز ندارد، از سرعت اجرای بالا و سرمایهگذاری کمتری نسبت به احداث خطوط جدید در جاهای دیگر برخوردار است. برآورد میشود که میزان سرمایهگذاری برای احداث خط سوم نسبت به اصلاح مسیر حدود 4 برابر است و نسبت به گزینهی اول (امر برقیکردنخط) حدوداً برابر است. ضمن اینکه برای گزینهی اول باید منابع لازم برای خرید تعدادی لکوموتیو برقی هم در نظر گرفته شود. مدت اجرای هر دو گزینه یک و سه (برقیکردنخط و احداث خط سوم) حداقل به دو سال وقت نیاز دارد.
از آنجایی که کارشناسان طرفدار سرمایهگذاری بابت گزینههای یک و سه، اهداف نسبتا جداگانهای را دنبال میکنند، مقایسهی منافع دو طرح چندان مقدور نیست.
- فرض چهارم: اصلاح و برقیکردنخط
در صورتی که زیرساخت محور تهران- مشهد اصلاح شود و عوارض طبیعی خط بهبود یابد، حرکت قطارهای دیزلی و برقی به یک نسبت از آن بهره مند میشوند. یعنی قطارهای دارای لکوموتیوهای دیزلی مسافری به راحتی میتوانند با سرعت 180 تا 200 کیلومتر بر ساعت مابین بلاکها حرکت کنند. اما با در نظر گرفتن تعداد واگنهای یکسان (مثلاً 10 واگن) برای هر دو نوع قطارمسافری، بر اثر تغییر سرعت در ورودی و خروجی ایستگاهها، مدت زمان سیر از مبدأ به مقصد در قطارهای دیزلی نسبت به همتای برقی بیشتر است.
برآورد میشود که با اصلاح زیرساخت این محور، میانگین سرعت قطارهای برقی به 190 کیلومتر بر ساعت بالغ گردد. بدین ترتیب بدون در نظر گرفتن مدت توقفها در ایستگاههای بین راه، قطارهای برقی مسافت این محور را 4 ساعت و 51 دقیقه طی میکنند. اگر مدت توقف در ایستگاهها و تأخیرهای ناخواسته نیز به آنها افزوده شود، قطارهای برقی کمتر از 7 ساعت میتوانند مسافرین را از مبدأ به مقصد برسانند.
طبق فرض انجام شده درگزینهی دوم سرعت قطارهای دیزلی زیر 8 ساعت میشود. همانطور که ملاحظه میشود قریب یک ساعت اختلاف بین دو نوع وسیلهی نقلیه ریلی دیزلی و برقی برای رسیدن از مبدأ به مقصد وجود دارد. بدین ترتیب قطارهای برقی میتوانند در هر شبانه روز یک رفت و برگشت در این محور داشته باشند. این گزینه یک مزیت عمده دیگر هم دارد که هر دو نوع قطار برقی و دیزلی میتوانند در محور مزبور حرکت کنند.
طبق تحقیقات علمی، اولاً اختلاف سرعت قطارهای باری و مسافری در قوسها باید به طور میانگین از حدود چهل کیلومتر بر ساعت فراتر نرود تا هزینههای نگهداری خط ازدیاد نیابد. اینکار از طریق کاهش سرعت قطارهای مسافری ممکن است. ثانیاً هزینههای تعمیرات و نگهداری ناوگان سریع السیر برقی به مراتب نسبت به نوع متعارف فعلی بیشتر است. بنابراین سرمایهگذاری سنگین برای خرید و نصب شبکهی برقی بالاسری، پستهای برق و خرید ناوگان جدید برای اجرای امر برقیکردنمحور تهران- مشهد صرفاً به منظور افزایش یک ساعتهی سرعت قطارهای مسافری و افزایش بهره وری آنها، به نظر نمی رسد که چندان صرفهی اقتصادی مناسبی داشته باشد.
اما اگر فرض شود که به جای امر افزایش سرعت قطارها، بر عبور و مرور تعداد بیشتری از قطارها تمرکز شود، و موضوع ترانزیت کالا از دالان ترانزیتی شرقی- غربی هدف عمده قرار گیرد، آنگاه با استفاده از تراکبندی و برقیکردنمیتوان به درآمدهای ارزی قابل توجهی چشم دوخت که هم اکنون توسط ناوگان جادهای داخلی و خارجی تصاحب میشود. در این صورت این گزینه احتمالاً سودآور میگردد.
- فرض پنجم: احداث خط سوم و برقیکردن
بر اساس این فرض، طرح سرمایهگذاری صرفاً در راستای افزایش ظرفیت حمل باری در دالان ترانزیتی ترانزیتی شرقی- غربی سرخس- رازی پیشنهاد میشود. در این صورت طرح برقیکردنمورد بازنگری قرار گرفته و جنبهی درآمدزایی ارزی در آن ملحوظ میگردد. ” سطح افزایش” میانگین سرعت قطارها در حد متعارف (حدود 20 تا 30 کیلومتر در ساعت) در نظر گرفته میشود. بنابراین در این محور، واگنهای مسافری زیر ده سال عمر و ترانستها قابل عبور بوده و در خرید واگنهای مسافری سریع السیر برقی صرفه جویی میشود. ضمن اینکه فقط لکوموتیوهای برقی در محور تهران مشهد حرکت میکنند. در این حالت دوخطهکردنسرخس- فریمان هم باید مورد عنایت ویژه قرار گیرد. با توجه به هدف ارزآوری ترانزیتی، این گزینه هم سودآور میباشد.
- ملاحظات جانبی
- به نظر میرسد که مطالعات دقیق و علمی در مورد گزینههای پنجگانهی فوق انجام نشده باشد و برخی مسئولین تنها با یک گزینهی راهاندازی قطارهای سریع السیر برقی، توانستهاند مقامات تصمیمگیر را مجاب به اجرای آن کنند.
- راهآهن ایران باید رویکرد راهبردی توسعهی خط ریلی شرقی- غربی برای امر ترانزیت را پیگیری کند و حجم حمل را جایگزین سرعت تقریباً کم حاصل کند. اگر قرار است که با کشور چین برای توسعهی ظرفیت ترانزیتی شبکه ریلی ایران مذاکره شود، چرا احداث خط سوم در برابر گزینههای اصلاح مسیر انتخاب نمی شود؟
- شاید این سئوال پیش بیاید که برای کشور چین کاهش تعداد کشورهای درگیر در طول دالان ترانزیتی بین الملی عبوری از ایران به اروپا، یک امتیاز محسوب میشود. بنابراین با فرض برقیکردنخط اینچه برون- گرمسار، دالان ترانزیتی عبوری از قزاقستان و ترکمنستان (نقشهی زیر) بر دالان ترانزیتی قزاقستان- ازبکستان- ترکمنستان برتری مییابد. ولی از منظری دیگر طول مسیر و مدت حمل بیشتر میگردد.
لذا بر راهآهن ایران فرض است تا مشابه سایر کشورهای همسایه، مسیرهای گوناگونی را برای توسعهی ظرفیت ترانزیتی خود بگشاید تا هر گزینه در زمان خاص یا در صورت لزوم هردو آنها به طور همزمان مورد بهرهبرداریقرار گیرند.
- عجیب اینکه برای سرمایهگذاری در طرح برقیکردنمحور تهران- مشهد، چرا یک بستهی کلی در نظر گرفته و به کشورهای خارجی پیشنهاد شده است؟
- ساخت خط سوم یا اصلاح خط که کلید اصلی افزایش حجم یا سرعت و ارتقاء سطح ایمنی قطارهای باری و مسافری است، مقدم بر عملیات برقیکردنخط میباشد. زیرا نصب شبکهی بالاسری قبل از ساخت خط سوم یا اصلاح مسیر ممکن نیست.
- امور ساخت خط سوم و اصلاح مسیر را میتوان با شرکتهای کارآمد داخلی به راحتی انجام داد. اکثر مصالح مورد نیاز نیز در داخل قابل تولید است. مدت زمان اجرای آن منوط به میزان تخصیص منابع عمومی و ساعات در اختیارگذاردن خط به پیمانکاران در هر شبانه روز است. آیا بهتر نیست که دولت به جای پرداخت اقساط وبهرهی ماهانهی فاینانس، همان مبالغ را به پیمانکاران داخلی اختصاص دهد تا ظرف مدت کوتاهی ساخت خط سوم یا اصلاح خطوط صورت پذیرد؟
- مشکل برقیکردنمسیر تهران- گرمسار چگونه حل میشود؟ اگر قرار است که خط تهران- مشهد توسط کشور چین و گرمسار- اینچهبرون توسط کشور روسیه برقی گردد، آیا نوع سیستم برقی هر دو کشور شبیه به هم انتخاب میشود؟ یا اینکه قطارهای مسیر شمال باید در ایستگاه گرمسار تغییر لکوموتیو بدهند؟ اگر سطح فناوری برقی کشور روسیه در حد مطلوبی است، حال که کشور چین از مشارکت در اجرای طرح و فاینانس آن صرفنظر کرده است، میتوان فقط در مورد فاینانس امر برقیکردنبا کشور روسیه وارد مذاکره شد.
- چرا قرار گذاشته شده است که با اخذ وام از چین اقدام به خرید ناوگان مربوطه شود؟ آشکارا معلوم است که طی مدت برقراری تحریمها، عملاً هیچ کشوری به ایران وام نمی دهد. پس از آن هم میتوان مستقیماً با شرکت زیمنس وارد مذاکره شد تا ضمن برخورداری از فاینانس آن شرکت برای تولید (لکوموتیوهای برقی) در کارخانجات کرج، نسبت به انتقال فناوریهای مربوطه نیز اقدام گردد.
در هر حال امید است همچون سایرکشورهای پیشرفته، برای انجام سرمایهگذاریهای کلان، مطالعات طرح و مقایسهی هزینه- فایدهی آن با سایر طرحهای رقیب، در اختیار عموم کارشناسان ذیربط قرار گیرد تا ضمن اظهار نظر، از جریان کلی پیشرفت طرح با خبر شوند. خاطر نشان میسازد که اگر اشکالاتی بر نقدهای کارشناسان ذیربط در این نوشتار وارد است، قطعاً بخشی از آن ناشی از کمبود اطلاعات میباشد.
راه آهن برقی رودهن-آبعلی- الریجان- آمل یکی از طرحهایی که تحت نفوذ چند نفر در مجلس و شهرداری تهران مطرح شده، این مورد است. این طرح به طول 136 کیلومتر بهموازات جادهی هراز احداث میشود. هدف از اجرای آن “فقط” حمل مسافرین شهرهای تهران به/ از (آمل است. موضوع مهم این است که این خط با مشخصات قطارهای بینشهری قرار است به خط بخش طرحهای برقیکردن شبکه و خطوط پرسرعت 4 مترو تهران )در شهرک پردیس رودهن متصل شود تا زمان سفر مردم تهران به آمل به 55 دقیقه تنزل داده شود. قرار است که این طرح در برابر احداث بزرگراه تهران – چالوس قرار گیرد.
قبل از شروع مطالعات فنی – اقتصادی، طبق یک دستور ویژه، این طرح در سال 90 در ردیفهای بودجهی کشور گنجانده شد و در سال 97 دارای بودجهی مصوب گردید. مطالعات مرحلهی یک که از سال 91 شروع شده، دارای 70 درصد پیشرفت بوده و مطالعات مرحلهی دوم هنوز شروع نگردیده است. مطالعات زیستمحیطی در این منطقهای مهم هنوز صورت نگرفته است. بر پایهی برآوردهای اولیه انجام شده، در صورت احداث خط مزبور با شیب و فراز 30 در هزار، طول تونلهای آن “78 کیلومتر” و طول پلهای مربوطه 5 کیلومتر میگردد. احجام خاکی و بتونی هنوز مشخص نگردیده است. برای برطرفکردن معضل شیب و فراز تند خط مزبور، و عبور از تونلهای بسیار طویل، اجرای این طرح بهصورت برقی در نظر گرفته شده است.
بر اساس برآورد مطالعات مقدماتی در چند سال قبل، میزان اعتبارات موردنیاز این طرح حدود 65000 میلیارد ریال بوده است. ضمن اینکه در این محاسبات خرید ناوگان برقی شامل ترن است و ریل باس لحاظ نگردیده است. احداث قطعهی یک طرح به طول 20 کیلومتر شروع شده و تاکنون با داشتن حدود 15 درصد پیشرفت فیزیکی، برای آن حدود 230 میلیارد ریال هزینه شده است.
نکتهی اول این است که در صورت تحقق سه شرط لازم زیر، خط آهن مسافری تهران – آمل میتواند حداکثر روزانه 5 هزار نفر را جابهجا کند.
تأمین مالی
خرید تعداد زیادی قطارهای گرانقیمت ریل باس یا ترن است.
استفاده حداکثری از ظرفیت این خط و استقبال مسافران برای استفاده از آن در تمامی طول سال
یادآور میشود برای مقایسه، به دو نکته باید اشاره کرد. اول اینکه ادعا شده تونل 5.6 کیلومتری جاده کرج – چالوس یکی از بزرگترین تونلهای خاورمیانه و شاهکار مهندسی ایران است. البته از ذکر هزینههای هنگفت آن بیسروصدا گذشتهاند. دوم اینکه تونل کوههای آلپ کشور پیشرفته و ثروتمند سوئیس به طول 57 کیلومتر و با سرمایهگذار حدود 5.12 میلیارد دلار طی 17 سال به اتمام رسیده است. برای این کار 25 میلیون تن سنگآهن کنده و جابهجا شده است. البته تأمین ناوگان ریلی نیز در سرمایهگذاری برای تونل سوئیس ملحوظ گردیده است. با اجرای این طرح، قطارها با سرعت 220 کیلومتر در ساعت، مسافرین و بخش طرحهای برقیکردن شبکه و خطوط پرسرعت بارهای زیادی را ظرف یک ساعت به مناطق شمالی منتقل میکنند. قبل از آن، کامیونها و اتوبوسها مسافات و ساعتهای طولانی را برای عبور از کوههای آلپ صرف میکردهاند. اهمیت این طرح برای کل اروپا بهگونهای بوده است که سران چندین کشور در مراسم افتتاح آن شرکت کردهاند
قبلاً هم بر اساس نمونة انجام شده توسط کشور سوئیس، از طرف مدیرعامل وقت شرکت متروی تهران، احداث یک تونل 90 کیلومتری برای گذر از سلسله کوههای البرز پیشنهاد گردیده بود. قرار بود که هزینههای سرمایهای طرح پیشنهادی متروی تهران، از محل احداث زیرساختهای اولیه و فروش اراضی شهرهایی واقع در دشتهای میانی بین تهران و شمال تأمین شود. بدین ترتیب که جمعیت مرفه روبهرشد تهران، بهتدریج با خرید زمین و ساخت آپارتمان به شهرهای تازهتأسیس منتقل شوند تا مشکلات شهری تهران نظیر تأمین آب، زلزله، گرانی اراضی، حملونقل درونشهری و غیره تا حدودی مرتفع گردد.
اما طرح رودهن – آمل بدون اتصال به راهآهن سراسری شمال ساری – رشت ارزش کمی دارد. زیرا طبق مطالعات فعلی هنوز معلوم نشده که این تعداد از مردم با رسیدن به آمل و سرگردانی، چگونه و با چه وسایل نقلیهای باید به مقاصد نهایی خود در خطهی شمال منتقل شوند. خاطرنشان میسازد پروژهی راهآهن سراسری شمال ساری – رشت به دلیل گرانی بسیار زیاد اراضی مرغوب طول مسیر، همچنان یک طرح آرمانی باقی میماند؛ بنابراین در صورت عدم رفع این مشکل، تقاضا برای سفر با این خط بهشدت کاهش مییابد.
موضوع دیگر این است که با احداث راهآهن رودهن – آمل و سرریزشدن جمعیت تهران به شهرهای بین راه، بهای اراضی آنها بهشدت افزایش مییابد. سرمایهگذاری در این طرح گرانبها، بر خلاف نمونه قبلی متروی تهران که قرار بود ابتدا با وام شروع شده و سپس خودکفا شود در نظر است که کلاً از محل منابع عمومی تأمین میگردد، ولی سودهای سرشار ناشی از ارزشافزودهی زمینهای مزبور به جیب عدهای خاص میرود.
اجرای تونلهای بسیار طویل همچون سوئیس (نیازمند احداث تونلهای موازی برای تسهیل انجام عملیات و همچنین ایمنی حملونقل است. با اینکه طول تونل در این طرح نسبت به تونل سوئیس 37 درصد افزونتر است، اما به لحاظ عدم یکپارچگی، تعدد و کوتاهتر بودن طول تونلها، از هزینههای سرمایهای کمتری برخوردار است؛ بنابراین در مقایسه با پروژهی سوئیس، احداث تونلهای این طرح حداقل به منابع سرمایهای به مبلغ 10 میلیارد دلار نیاز دارد. با اینکه طبق مطالعات قبلی، اجرای طرح حداقل 7 سال) و به طور واقعبینانه 20 سال به طول میانجامد، از هم اکنون عدهای در پی انجام معاملات برای تصاحب زمینهای اطراف ایستگاههای راهآهن طول مسیر هستند. طبق مطالعات مقدماتی زیستمحیطی، ورود این حجم از جمعیت برای ویال سازی و تفریح در مناطق بکر شمال، فاجعهآمیز خواهد شد
با احتساب ارزان بودن نسبی بهای بلیتهای رفتوبرگشت برای حملونقل مسافری ریلی در ایران، برآورد میشود که مدت برگشت سرمایه چند ده سال به طول انجامد. به دلیل فقدان توجیه فنی – اقتصادی – زیستمحیطی، کارشناسان ریلی وزارت راه و شهرسازی با ساخت آن بهکلی مخالفاند
هزینهی ساخت خط مزبور بر اساس برآورد واقعبینانه، حدود 73 میلیون یورو بهازای هر کیلومتر است که در مقایسه با طرح پرهزینه چون چابهار – زاهدان با آنهمه پل و تونل، حدود 70 برابر بهازای هر کیلومتر( است. با حدود 10میلیارد دلار) برای احداث خط و خرید ناوگان حملونقلی این طرح پرهزینه میتوان کلیهی طرحهای مهم و اساسی فعلی راهآهن را طی یک برنامهی پنجساله به انجام رساند و ظرفیت شبکه و میزان حمل ریلی را حداقل به دوبرابر افزایش داد.
نویسنده : س.م محمودی
شرکت احیاء ریل ایرانیان توانسته است با استفاده از دانش و توان نیروی جوان و متخصص در صنعت حمل و نقل ریلی کشور با بیش از 200 شرکت داخلی قرارداد حمل ریلی بار منعقد نماید که حاصل این همکاری ها حمل بیش از 20 میلیون تن بار در شبکه ریلی کشور است.
شرکت احیاء ریل ایرانیان با احداث سازه تخلیه در بندر امام جهت تخلیه سریع واگن های لبه بلند تحت مدیریت این شرکت توانسته رشد قابل توجهی در فرآیند حمل ریلی بار را در منطقه داشته باشد.ساخت این سازه توسط متخصصین این شرکت در سال 1397 صورت گرفته است.
تامین لکوموتیو مانوری و اصلی
لکوموتیوهای مانوری برای کاربرد در عملیات جابجایی قطارها و حمل و نقل واگن ها در ابعاد محدودتر از لکوموتیوهای خط اصلی مورد استفاده قرار می گیرند . این لکوموتیوها در دو نوع دیزل الکتریک و دیزل هیدرولیک طراحی می شوند مه ، با توجه به ماهیت عملکردی این لکوموتیوها که مستلزم جابجایی های مکرر و با فاصله زمانی کم می باشند استفاده از سیستم انتقال قدرت دیزل هیدرولیک ، متداولتر است.
وضعیت فعلی ایستگاه سنگان به گونه ای است که همزمان شرکت های متعددی به طور همزمان جهت انتقال بار معدنی خود از این مبدا اقدام می کنند. با توجه به این موضوع که انتقال واگن ها به خط های اصلی، تعمیرات بارگیری و تخلیه پارکینگ ، قبول و اعزام قطارها ، تشکیل و تنظیم قطار وکل مانور واگن ها تا خروج از ایستگاه بر عهده لکوموتیو مانوری می باشد ، زمان مورد نیاز و حجم عملیات موجب اتلاف وقت بسیار زیاد گردیده و پیش بینی می شود با توجه به طرح توسعه ریلی ایستگاه سنگان این معضل در سال های آتی بیش از پیش گریبانگیر حمل ریلی شود.
از طرف دیگر خرید لکوموتیو را می بایست جزو بخش سودآور در حمل ونقل ریلی دانست زیرا نیاز همیشگی به این گونه ادوات درکنارکمبود مفرط و سن بالای لکوموتیوهای موجود در شبکه ریلی کشور موجب بالارفتن تقاضای استفاده و تسهیل همکاری ا شرکت راه آهن ج. ا.ا می شود. در این راستا شرکت مذاکرات خود را با طرف های خارجی جهت فاینانس ساخت موارد مذکور آغاز نموده است.
سرمایه گذاری گسترده “احیا ریل ایرانیان” در صنعت ریلی با هدف افزایش رضایت صاحب کالا
آمادگی “احیا ریل ایرانیان” برای بهبود زیرساختهای بارگیری و تخلیه، مشارکت در ایجاد خطوط آنتنی حملونقل ترکیبی و انجام حملونقل ترانزیتی کشور
“احیا ریل ایرانیان” تاکنون با خرید بالغبر هزار واگن از بخشخصوصی و دولتی و نیز اجاره ۱۵۰۰ واگن بهعنوان برترین فورواردر ریلی کشور شناخته میشود.
این شرکت علاوهبر مرتفع ساختن نیاز هلدینگ مجتمع صنایع و معادن احیاسپاهان به حمل ریلی، با شرکتهایی نظیر فولادمبارکه، ذوبآهن اصفهان، فولاد خوزستان، شرکت معدنی و صنعتی گلگهر و… همکاری داشته است.
احیا ریل ایرانیان یکی از شرکتهای همکار در تفاهمنامه پروژه ترانزیتی قزاقستان-ایران–ترکیه برای حمل پنج میلیون تن بار است.
برابری قراردادهای حملترکیبی با حملریلی یکی از وجوهتمایز شرکت”احیا ریل ایرانیان”با سایر شرکتهای ریلی است.
“احیا ریل ایرانیان” آمادگی لازم برای سرمایهگذاری و مشارکت با کارفرمایان در ایجاد خطوطآنتنی و دریافت سود از محل تامین بار را داراست.
مشاوره حمل بار بهویژه کالای معدن و پتروشیمی از نظر حمل بهموقع، باکیفیت و میزان مشخص از اولویتهای ارائه خدمات این مجموعه بوده، ضمنآنکه جریمه کسری بار در قراردادهای شرکت “احیا ریل ایرانیان” نیز لحاظ شده است.










