نوشتهها
در راهآهن چند مشکل رایج دربارهی بهرهوری وجود دارد که ذکر توضیحاتی در مورد آن لازم به نظر میرسد.
- امروزه بهرهوری (productivity) را نسبت ستانده یا میزان تولید (خدمات) به داده (سرمایه و نیرویانسانی) تعریف میکنند. ستانده در راهآهن عمدتاً در قالب خدمات حمل بار و مسافر (بر حسب تن- کیلومتر و نفر- کیلومتر) اندازهگیری میشود.
- داده در بهرهوری عمومی راهآهن به دو بخش عمدهی سرمایه (زمین، تجهیزات، ماشین آلات، پول، انرژی، امکانات و …) و نیرویانسانی ( با سطوح مختلف مهارت، ابتکار، پشتکار، تعلق سازمانی و …) تقسیم میگردد. مجموع آنها مقدار دادهی بهرهوری کل را در اختیار میگذارند.
- در ایران، نظام حسابداری ملی فاقد سازوکار مناسب برای تعیین میزان بهرهوریهای نیرویانسانی، سرمایه و کل در سطح دستگاههای کشور است تا بر مبنای آن وضعیت مدیریت کشور سنجیده شود. لذا به دلیل نبود اطلاعات لازم از سوی بانک مرکزی، امکان اندازه گیری بهرهوری سرمایه و نیرویانسانی در سطوح ملی، بخشهای اقتصادی (مثلاً حمل و نقل) و زیربخشهای هر یک (مثل راه آهن) میسر نیست.
- همان طور که کاملاً محسوس است، عوامل سرمایه و نیروی انسانی در بهرهوری به یکدیگر وابستهاند و اندازهگیری یکی بدون در نظر گرفتن مقادیر دیگری کارساز نیست.
- زیرقسمتهای سرمایه (تجهیزات، پول، انرژی و امکانات) و نیرویانسانی (مدیران ردههای عالی، متوسط و پایه، کارشناسان، کارگران ماهر و غیر ماهر) هم به یکدیگر مرتبطند. مثلاً اگر پول کم باشد، بهرهوری تجهیزات پایین میآید یا چنانچه مدیران کارآمد فعال نباشند، بهرهوری نیروی انسانی افول میکند.
- در اینجا بحث اصلی راجع به بهرهوری سرمایه است. در راهآهن عوامل اصلی تشکیل دهندهی سرمایه را واگنهای باری و مسافری، لکوموتیوهای باری و مسافری، لکوموتیوهای مانوری، تأسیسات، علائم الکتریکی، خط، سایر تجهیزات محسوب میکنند. برای سهولت اندازهگیری، معمولاً چهار عامل اختصاصی واگنهای باری و مسافری، لکوموتیو و خط را انتخاب مینمایند. اگر چه اینکار ضریب خطا را افزایش میدهد.
- اولین مشکل اینست که در مبحث بهرهوری، عامل سرمایه از دو بخش بازدهی (یا کارایی) و اثربخشی تشکیل شده است. آنچه در راهآهن به نام بهرهوری یکی از عوامل اختصاصی تولید خدمات (واگن باری، مسافری، لکوموتیو و خط) خوانده میشود، در واقع نسبت بهره برداری از آنها یا همان بازدهی است.
- ستانده (یعنی صورت کسر بر حسب تن- کیلومتر و نفر- کیلومتر) برای همهی عوامل اختصاصی تولید (واگن، لکوموتیو و خط) مشترک است. پس دومین مشکل اینست که در هر بار تقسیم کردن مقدار کل یکی از ستاندهها بر یکی از عوامل تولید خدمات، در واقع فرض به قائل شدن سهم صد در صدی برای هر یک از عوامل مزبور گردیده است که ارقام حاصله قابل استناد نیست.
- همانگونه که ذکر شد، علاوه بر وابستگی شدید دو عامل سرمایه و نیروی انسانی به یکدیگر، زیرقسمتهای سرمایه نیز به یکدیگر وابستهاند. در این رابطه به ذکر چند مثال بسنده میشود:
- چنانچه تعداد لکوموتیوها به دلیل کمبود قطعات یدکی کم شود، بازدهی واگن و خط نیز پایین میآید.
- چنانچه ظرفیت یک خط گلوگاهی افزایش یابد، بر میزان بازدهی واگن و لکوموتیو افزوده میشود.
- چنانچه تعداد قطارهای مسافری (مثلاً بر اثر کرونا) بسیار کم شود و قطارهای باری از مسیرهای گلوگاهی به راحتی عبور کنند، بازدهی واگنها و لکوموتیوهای باری زیاد میشود.
- از طرف دیگر ممکن است که یکی از عوامل تولید خدمات، تحت شرایطی بر بازدهی خود هم اثر بگذارد. ذکر مثالهایی این موضوع را روشنتر میکند:
- هنگامی که خطوط دارای بار و مسافر اندک (مانند تهران- همدان و مراغه- ارومیه) افتتاح گردند، به دلیل ثابت ماندن ستانده و افزایش داده، از بازدهی خط کاسته میشود.
- وقتی تعدادی از واگنهای کم بازده از رده خارج گردند، بر بازدهی آنها افزوده میشود.
- هنگامی که تعدادی از لکوموتیوهای سانحه دیده (که تعدادشان در آمارهای کل آورده میشوند) بازسازی گردند ، به دلیل ازدیاد ستانده و ثابت ماندن داده، بازدهی لکوموتیو زیاد میشود.
- هنگامی که از فناوریهای نوین بهرهگیری شود، میزان ستانده از داده پیشی می گیرد و بازدهی افزونتر میگردد.
با توجه به موارد بالا دو نتیجه ی کلی حاصل می گردد:
- برای بررسی دلایل بالا یا پایین رفتن شاخص های جرئی بازدهی در هر سال، می بایست تمامی عوامل تولید خدمات (واگن، لکوموتیو، خط اعم از باری و مسافری) به طور یکجا مورد مطالعه قرار گیرند تا مشخص شود چه عواملی باعث تأثیر گذاری بر مقادیر آنها شده است. بدون بررسی جمعی و انجام تحلیل دقیق کارشناسانه، امکان درک عملکرد هر یک به طور مجزا ممکن نیست.
- طبق مطلب بند فوق، فقط تحلیل مقادیر شاخصها برای همان سال کاربری دارد. بنابراین ارائه ی منحنیهای جداگانه ی هر یک از شاخصهای بازدهی طی سالهای گذشته، قابل برداشت علمی نیست.
- علاوه بر آن، همان گونه که اظهار شد بهرهوری از دو جزء کارایی و اثربخشی تشکیل شده است. اثربخشی سرمایه به معنی آن است که برای ارتقاء بهرهوری، کاری درست انتخاب شده باشد. در این مورد نیز به ذکر چند مثال اکتفاء میشود:
- برای افزایش ظرفیت یک مسیر گلوگاهی تکخطه، به جای دوخطه کردن، اقدام به برقی کردن آن شود. حتی اگر در امر برقی کردن آن مسیر، تمامی اصول مهندسی به طور کامل رعایت شده و امر بازدهی به حد اعلای درجه استحصال شود، اما در هر حال این سرمایه گذاری به اندازهی کافی اثر بخش نیست و بر بهرهوری چندان افزوده نمی شود.
- به جای دوخطه کردن مسیرهای گلوگاهی فعلی راه آهن، به احداث خطوط جدید در مناطق بدون بار و مسافر اقدام گردد. در این حالت نیز اگر بهترین و مجهزترین خط هم ساخته شود، در هرحال به دلیل نبود اثربخشی، بهرهوری نصیب راهآهن نخواهد شد.
- به جای آنکه دالانهای ترانزیتی کشور احداث و راه اندازی شوند، در پروژههای لوکسی چون خطوط پرسرعت تهران- قم- اصفهان یا تهران- لاهیجان- آمل سرمایه گذاری گردد.
- همان طور که ملاحظه گردید، موارد زیر از مطلب بالا قابل استنتاج است:
- ساده سازی سرمایهی ریلی به عوامل تولید خدمات واگن، لکوموتیو و خط موجب خطا میگردد.
- آنچه که عموماً به عنوان بهرهوری عوامل تولید خدمات ریلی نامیده میشود، در واقع کارایی یا بازدهی آنها است.
- ستانده ها برای عوامل تولید خدمات مختلف، مشترک هستند و این خطای اندازهگیری بهرهوری را ایجاد میکند.
- نقش نیروی انسانی در ازدیاد بازدهی سرمایه تعیین کننده است و نباید نادیده گرفته شود.
- تغییرات هر یک از عوامل تولید خدمات ریلی ممکن است بر میزان بازدهی دیگر عوامل تأثیر بگذارد.
- بی توجهی به نقش مهم فناوری در افزایش بازدهی عوامل تولید خدمات، میتواند گمراه کننده باشد.
- تعیین بازدهی “کل عوامل تولید خدمات” (یا سرمایه) در شرایط فعلی قابل اندازهگیری دقیق نیست.
- تحلیل شاخصهای بازدهی عوامل تولید خدمات باید توسط کارشناسان خبره به صورت جمعی برای هر سال انجام پذیرد. در این حالت می توان اثرگذاری هریک را بر دیگران مورد توجه قرار داد.
- بهره وری سرمایه با اثربخشی سرمایهگذاری ارتباط مستقیم دارد. حتی اگر “بازدهی” عوامل تولید حدمات بالا هم برود، چنانچه “محل سرمایهگذاری” درست انتخاب نگردد، ممکن است که میزان بهرهوری پایین هم بیاید.
موقعیت ضعیف راهآهن و داشتن سهماندک در حملونقل کشور، در نتیجهی چند عامل مختلف ایجاد شده است.حمل راه آهن یکی از آنها وضعیت نامناسب سرمایهگذاری در راهآهن میباشد.
این وضعیت سرمایهگذاری، ناشی از دو مسئلهی متفاوت به شرح زیر است:
1. حمایت ناچیز دولت از راهآهن
در تمامی ادوار گذشته، اغلب صاحب منصبان کشور از قرار داشتن راهآهن در اولویت اول برای توسعه حملونقل صحبت به عمل آوردهاند. بر روی کاغذ نیز همواره اولویت آن را مطرح کردهاند. حتی به هنگام تصویب برنامههای پنجساله و قوانین مربوطه نیز این نوع حمایتها دیده میشود. ولی در مقام عمل، یعنی در موقع تخصیص بودجه و تقسیم تسهیلات، سطح تلاشی که همواره برای توسعهی سایر شیوههای حملونقل صورت میگیرد، هرگز برای راهآهن انجام نمی پذیرد. زیرا تخصیص بودجه و تأمین تسهیلات، در واقع منطقهی نبرد قدرتهای سیاسی است و راهآهن به دلیل ضعف در این رابطه، اکثراً ناکام مانده است.
در مقام مقایسه توجه شود که از چند دههی قبل چه فشاری بر بانکها وارد شده تا در طرحهای ساخت آزادراههای کشور مشارکت داشته باشند. آیا نمیتوانستند همین کار را با دستگاههای ثروتمندی چون شرکت نفت و ایمیدرو اعمال کنند تا با سرمایهگذاری در زیرساخت ریلی، آن را برای خدمت رسانی به بخش خودشان توسعه بخشند؟ هم اکنون قریب دو سوم ظرفیت ریلی به حمل مواد معدنی و نفتی اختصاص دارد. اگر برای ایجاد ظرفیت در راهآهن از این طریق سرمایهگذاری میشد، آیا کشور، بخشهای معدنی و فرآوردههای نفتی از این توسعه منتفع نمی شدند؟
از اول انقلاب تاکنون مرتباً تسهیلات بسیار جذابی برای خرید کامیون و اتوبوس ارائه میشده است. آیا طی چند دههی اخیر، دولت نمی توانسته همین نوع تسهیلات را برای خرید ناوگان ریلی به شرکتهای بخشخصوصی راهآهن هم قائل شوند؟ امروزه راهآهن به قدری فقیر است که در آن از تعدادی معدود جرثقیلهای سنگین که برای امور اضطراری جمع آوری سوانح ریلی خریداری شده، در راستای انجام تعمیرات ویژه استفاده میشود. یا برای تخلیهی بار واگنهای حمل مواد معدنی در بندر عباس به جای واگن برگردان از بیل مکانیکی بهرهبرداری میگردد و لذا به واگنها صدمات سنگینی وارد میشود. عقب ماندگی انباشته در تعمیرات شبکهی ریلی (بهسازی و بازسازی خطوط) مرتباً موجب سوانح ناخواسته میگردد.
بدیهی است که اگر همچون سایر شیوههای حمل و نقل، دولت محترم نسبت به تشویق بنگاههای بزرگ اقتصادی دولتی به سرمایهگذاری در راهآهن و همچنین ارائهی تسهیلات مناسب بانکی اقدام مینمود، آنگاه راهآهن میتوانست اعتبارات طرحهای عمرانی خود را برای رفع این ضعفها صرف کند.
2. سرمایهگذاریهای اشتباه در توسعهی خطوط شبکه و اتلاف منابع کمیاب ریلی
از برنامه پنجسالهی سوم به بعد، اغلب طرحهای مصوب توسعهی شبکه، اختصاصاً مناسب حمل مسافری بودهاند. بدتر از آن، از برنامهی پنجسالهی پنجم به بعد به تدریج راه برای به تصویب رسیدن طرحهای توسعهی شبکهی ریلی به نقاطی از کشور باز شد که هیچگونه بار و مسافر قابل حمل توسط راهآهن برایشان متصور نبوده است. این نوع طرحها دارای چند مشکل عمده میباشند:
2.1. اولاً وقت و انرژی مدیریتهای اجرایی را به خود اختصاص میدهند.
2.2. حتی با دریافت منابع محدود، سرعت طرحهای مفید را بسیار کُند میکنند.
2.3. پس از افتتاح این گونه خطوط جدید، هزینههای سنگین نگهداری به راهآهن تحمیل میشوند.
2.4. پس از گذشت مدتی، سطح فعالیت حمل و نقلی در آنها نزدیک به صفر میرسد و استهلاک و فرسایش طبیعی، منابع سرمایهگذاری شده را به تدریج نابود میسازد.
چنین فاجعهای طی دههی 70 در امر ساخت فرودگاهها در مناطق کم تقاضا اتفاق افتاده است، به گونهای که هم اکنون تعداد فرودگاههای به شدت زیانده یا کلاً متروک فراوان هستند. اخیراً نیز ساخت کارخانجات تولید محصولات معدنی در مناطق بسیار کم آب، بدون هیچ مانعی رواج دارد که به زودی به یک فاجعه ملی میانجامد. اینکار صرفاً به منظور کاهش حجم حملونقل از مراکز تولید به مصرف صورت میپذیرد. البته در قسمتهای بعدی به معرفی این گونه طرحهای ریلی درحال ساخت که به شدت زیانبار هستند، پرداخته خواهد شد.
3. نادیده گرفته شدن توان اجرای داخلی، در بستههای پیشنهادی برای فاینانس خارجی
اخیراً روال کار به این صورت شده که مدیران مربوطه که توان تفکیک طرحها و مذاکرهکردن با پیمانکاران مختلف را ندارند، یک بسته بزرگ را به طرف خارجی پیشنهاد میکنند که اجرای بخشهایی از آنها توسط مشاورین و پیمانکاران داخلی به راحتی قابل انجام است. عدهای از این مدیران، خرد نکردن بستههای بزرگ را ناشی از پیشبرد طرحها در حداقل زمان و مجبورکردن دولت به پرداخت اقساط بدهی به طرفهای خارجی میدانند. آنها چنین استدلال میکنند که در حالت عادی تزریق منابع به طرحهای داخلی به کندی و سختی بسیار صورت میپذیرد. ولی باید در نظر داشت که طرف خارجی که بخشی از نیازهای اجرای طرح را از شرکتی ثالث تأمین میکند، ضمن عدم انجام چانه زنیهای رایج، پورسانت خود را هم از معاملهی مربوطه دریافت مینماید.
در هر حال، قسمتهایی از بعضی طرحهای پیشنهاد شده به طرفهای خارجی نظیر ساخت خط، خرید و نصب سیستمهای علائم پیشرفته، ساخت ناوگان، توسط توان داخلی و از طریق انتقال فناوری ممکن است. در این باره نیز متعاقباً بیشتر بحث میشود.
اولویت بندی طرحها
تجارب علمی نشان میدهد که یکی بار ریلی از معیارهای داشتن بالاترین بازده در حملونقل، انتخاب نوع وسیلهی حملونقل، متناسب با میزان تقاضا است. به تعبیری میزان تقاضای حمل، بر نوع وسیلهی نقلیه قابل استفاده در بخش عرضه، تأثیر مستقیم میگذارد. مثلاً در حملونقل عمومی درون شهری، انواع سطوح تقاضاها به تفکیک: کم، کمتر از متوسط، متوسط، نیمه انبوه و انبوه، به ترتیب با وسایل نقلیهای متناسب با همان میزان تقاضا چون تاکسی، مینی بوس، اتوبوس، خط بی.آر.تی. یا تراموا، و مترو تأمین میشود. در حملونقل بین شهری، راهآهن تکخطه معادل یک بزرگراه، دوخطه معادل آزادراه سه بانده و دوخطهی تراکبندی شده معادل آزاد راه 5 تا 6 بانده در نظر گرفته میشود. البته این معیارها به صورت کلی طرح شده و عوامل زیادی در تعیین ظرفیتها دخالت دارند که هر یک از آنها بار ریلی میتواند این معادل سازیها را تا حدی دگرگون سازد.
حال اگر برای یک تقاضای محدود، وسیلهی حملونقل پرظرفیتتری انتخاب شود، یقیناً از بهرهوری حملونقل کاسته میشود. در هر حال این معادلسازیها برای دادن دیدگاه به مسئولینی است که برای برآورده ساختن یک تقاضای اندک، سراغ بالاترین و گرانترین ظرفیتسازیها میروند. در حملونقل مثالی است که میگوید: برای حمل روزانهی چند جعبه شیرینی، لازم نیست که یک تریلر خریداری شود. حال تصور شود هم اکنون سرمایهگذاریهای سنگینی برای ساخت خطوط ریلی پرظرفیت انجام میشود که که صرفاً چند اتوبوس و کامیون نیازهای حمل و نقلی منطقه را کاملاً مرتفع میکنند.
دخالت مسئولین در بهم ریختن اولویتها
حتی اگر کارشناسان بتوانند بر اساس روشهای علمی میزان بازدهی و درآمدزایی طرحهای نیمه تمام را بار ریلی مشخص و آنها را اولویت بندی کنند، آیا مسئولین مربوطه به این نوع اولویت بندیها تمکین میکنند؟ بنا به دلایل زیر خیر:
- در کشورهای مدرن، فرایند تصویب طرحهای ملی، بسیار پیچیده و طولانی است. اگر زمانی معلوم شود که کسانی در امر انتخاب گزینههای طرحهای ملی دخالت و اخلال کردهاند، به رسوایی رسانهای، برکناری مسببین و تعقیب حقوقی آنها منجر میشود. در حالی که مسئولین ایرانی در یک نطق عمومی با حضور رسانههای جمعی، دربارهی اِعمال نفوذ خود و همکارانشان در به تصویب رساندن و اخذ بودجه طرحهای فاقد بازدهی منطقه، با افتخار لاف میزنند. طبعاً این نوع فساد نهادینه شده است.
- علاقه مندی مسئولین به کلنگ زنی، افتتاح طرحها، رکوردزنی اجرایی نسبت به دورههای قبل، بریدن روبان و انجام تبلیغات در رسانههای مختلف، به خودی خود از عوامل مهم برای تغییر در اولویت بندی طرحهاست. بعضی از مسئولین شوق وافری دارند که ادعا کنند فلان طرحها از ایدههای من بوده و من کلنگ آن را به زمین زده ام. چگونه میتوان پذیرفت که یک مقام اجرایی عالی مقام، بدون داشتن واهمه از بازخواست قانونی (به دلیل تحمیل هزینه به دولت پیش از تصویب و تأمین بودجهی مربوطه) ضمن عمل کلنگزنی برای یک طرح بزرگ و بسیار سرمایهبر، قول بدهد که واگذاری بودجه به آن را به هر طریق ممکن ترتیب خواهد داد.
عدهای نیز برای کشاندن مقامات بالاتر به منطقهی خود و گرفتن قولهای مساعد از آنها، این گونه مقامات را شناسایی کرده و با ترفندهایی از آنها برای حضور در مراسم کلنگ زنی یا افتتاح بعضی از طرحهای تبلیغاتی، دعوت به عمل میآورند. مدیران ارشد باید بدانند که یک اظهار نظر مثبت از سوی آنها (به ویژه حین سخنرانی رسمی)، پیش زمینهای برای پیگیری مصرانهی عدهای برای گرفتن مصوبات بعدی میشود. برای همین مقاصد ویژه است که ریخت و پاشهای زیادی برای برپایی مراسم کلنگ زنی یا افتتاح صورت میپذیرد. باید مسئولین بر این امر واقف باشند که کلنگ زنی طرحهای کم بازده، صرفاً یک بازی سیاسی نیست، بلکه افزایش سطح انتظارات مردم منطقه را به دنبال دارد. پس از گذشت مدتهای طولانی و برآورده نشدن این انتظارات، مردم محلی، مسئولین بعدی را به بی توجهی، کم کاری و ناکارآمدی متهم میکنند.
- از طرف دیگر مسئولین اجرایی همواره سعی میکنند که برای تخصیص بودجهی سالانه به طرحها، سادهترین، سریعترین و در عین حال پرطرفدارترین طرحها را انتخاب کنند تا اولاً ادعای رکوردزنی کنند و ثانیاً قبل از کنار رفتن از مسئولیت فعلی خود، بتوانند آنها را به انجام برسانند. بنابراین طرحهای دارای بیشترین فشار سیاسی پشت آنها یا دارای قابلیت اتمام سریعتر (مثلاً واقع در دشتها) را برای تخصیص بودجه برمیگزینند و کاری به میزان بازدهی سرمایه و اثربخشی طرح ندارند. یقیناً وجود یک چنین منافع شخصی در بین مسئولین، بر امر اولویت بندیهای علمی طرحها سایه افکنده و منافع ملی را به خطر میاندازد.
- زخمیکردنطرحها نیز در بهم ریختگی اولویتها نقش زیادی دارد. مسئولین سعی میکنند تا به هر ترتیب ممکن، مقداری بودجه از هر محل (حتی نامربوط و محلی) را برای شروع طرح مورد نظر خویش هزینه کنند تا بتوانند آن را در اولویت بالاتر اجرایی قرار دهند.
شاید این گونه مسئولین در فضای سیاسی پرورش یافته و رشد کردهاند و دورههای کارشناسی برنامهریزی اجرایی را طی ننموده باشند. برای همین متوجهی مفاهیمی چون کمبود منابع، میزان بازدهی و اثربخشی سرمایه، سطح اتلاف منابع سرمایهگذاری، کندی سرعت تکمیل طرحهای حیاتی و غیره نمی شوند. شاید هم هیچ مرجع قدرتمندی در سطح دولت و مجلس وجود ندارد تا معیارهای علمی را در راستای افزایش بازدهی سرمایهگذاریهای ملی اعمال کند.
چنین به نظر میرسد که مثلاً در سطح حملونقل بودجهای اختصاص مییابد و هر گروه بر حسب میزان قدرت چانهزنی خود تلاش میکند تا در راستای هر چه سریعتر اجرا کردن طرحهای مورد نظر خود، سهم بیشتری را دریافت کند. یقیناً چنین روند نامطلوبی که بازدهی سرمایهگذاریهای ملی را به طرز اسفباری نازل ساخته، نمی بایستی همچنان تداوم داشته باشد.
- از طرف دیگر، طی چند دههی اخیر یک نوع مسئولیت ناپذیری خطرناک دو طرفه بین مسئولین و کارشناسان به وجود آمده است. هنگامی که از مسئولین پرسیده میشود: چرا چنین طرحهای نازل و کم بازدهی را به تصویب رسانده اید؟ اظهار میکنند “ما که از محتوای توجیهات طرحهای پیشنهادی خبرنداریم. هر چه که کارشناسان بگویند، ما هم برمبنای توصیهی آنها عمل میکنیم”. از طرف دیگر هنگامی که به کارشناسان گفته میشود: چرا شما این طرحهای فاقد توجیه فنی و اقتصادی را تأیید میکنید؟ میگویند: ” ما مخالفت استدلالی خود را به مدیران میانی اعلام میکنیم، ولی آنها پس از عرضهی استدلالهای مربوطه، بالاخره در مقابل دستورهای مدیران ارشد، مقاومت نکرده و کمر خم میکنند”. بنابراین هیچ کس در برابر تصویب این گونه طرحهای بنجل مسئولیت نمی پذیرد. نهادهای نظارتی نیز به دلیل کمبود اطلاعات حرفهای و گستردگی تخلفات، فرصت رسیدگی به این امور را هرگز نمی یابند. ضمن اینکه بسیاری از همین مسئولین نوعاً خودخواه نیز پس از طی مدت زمانی از سمت خود کنار رفته و به جاهای دیگری میروند و مسئلهی تخلف نیز کاملاً لوث میشود.
- به نظر برخی از کارشناسان برای اصلاح این روال نامطلوب، تا زمانی که ساختار یک مرجع عالی اقتصادی شامل تعدادی از نمایندگان دولت و مجلس، همراه با اکثریتی از صاحب نظران بیطرف (و غیر سیاسی) برای رسیدگی به اولویتبندی طرحها مشخص نشود، احتمالاً درب بر روی همین پاشنه خواهد چرخید.
اما بعضی دیگر بر این باورند که بالاتر رفتن سطح مقام تصمیم گیرندگان، گرهی را از این معضل دیرپا باز نمیکند. زیرا با کانال زدن به مقامات بالاتر و با نفوذتر، تصویب طرحها و تأمین بودجه همچنان یک امر سیاسی باقی میماند. به نظر این گروه از کارشناسان، انتخاب یک گروه پنج نفره از صاحب نظران کارشناس (و نه مدیران) متشکل از نمایندگان راهآهن، بخش ریلی شرکت ساخت و توسعهی زیربناهای کشور، دفتر راهوترابری سازمان برنامه و بودجه، یک کارشناس خبرهی بازنشستهی راهآهن و یک استاد دانشگاه متخصص حملونقل ریلی، کارایی بیشتری نسبت به مقامات مسئول دارند. زیرا این گروه فقط به اطلاعات، آمار، ارقام و محاسبات توجه میکنند و کمتر تحت تأثیر فشارهای سیاسی قرار میگیرند. مدیران فقط حق دارند از میان گزینههای مصوب این گروه، موارد بهینه را انتخاب کنند.
فرض شود که بودجه یک سال زیربخش ریلی اندک است ریلی طرح و میبایست آن را به تعداد محدودی از پروژهها تقسیم کرد. در این صورت ملاک و معیار تشخیص پروژهها و میزان تخصیص اعتبارات چگونه باید باشد؟
تاکنون در میان تصمیم سازان و تصمیم گیرندگان ارشد، “دو شاخص اصلی غیر علمی” برای تداوم یا متوقف نمودن یک طرح نیمه تمام مطرح و ملاک عمل بوده است: میزان سرمایهی صرف شده و منابع مورد نیاز برای اتمام آن. این شاخصها برای طرحهای نیمه تمام به دو صورت مورد توجه قرار میگیرد:
- هر چه اندازهی یک طرح نیمه تمام بزرگتر باشد، مبالغ صرف شدهی قبلی و احتمالاً مبالغ مالی مورد نیاز آتی نیز به همان نسبت زیادتر میشود و بر عکس هر چه طرح نیمه تمام کوچکتر باشد، مبالغ هزینه شدهی قبلی و مبالغ مالی مورد نیاز آتی کمتر میگردد. در این گونه مواقع مقامات پشتیبان هر طرح، بر نکات مثبت طرحهای مورد نظر خود تأکید میکنند. مثلاً مسئولین طرفدار طرحهای نیمه تمام بزرگ، به حجم زیاد سرمایهگذاریهای انجام شده تا آن موقع و لزوم تلف نشدن آنها، و مسئولین طرحهای نیمه تمام کوچک به نیاز بودجهی اندک و زمان کوتاه برای اتمام آنها، تأکید میورزند.
- از طرف دیگر شاخص تداوم پذیری طرحهای نیمه تمام را میتوان فارغ از اندازهی آن، بر حسب درصد پیشرفت (فیزیکی یا مالی) آن تعیین نمود. در سالهایی که میزان بودجهی تخصیص یافته برای بخش حملونقل بسیار نازل میشود، گاهی بدون توجه به هدف تعیین شده برای انجام یک طرح یا میزان مفید بودن آن پس از بهره برداری، شاخص کمی درصد پیشرفت فیزیکی یا مالی برای متوقفکردن یا ادامه دادن اجرای طرح تعیین میشود. همچنان که در گذشته بارها این اتفاق افتاده، مثلاً میتوان یک عدد خاص مثلاً 80 درصد پیشرفت فیزیکی را برای تداوم یا توقف طرحهای نیمه تمام تعیین کرد. بدین ترتیب که طرحهای دارای پیشرفت80 درصد به بالا ادامه داده شوند و زیر آن مقدار تا اطلاع ثانوی متوقف گردند. اما این روش همواره دارای چند مشکل بوده است:
- میزان پیشرفت فیزیکی با مالیِ طرح تطابق ندارد. مثلاٌ ممکن است که پیمانکاری برای تسریع در انجام طرح خود، از منابع شخصی استفاده کرده و بنابراین آن طرح مثلاً دارای 90 در صد پیشرفت فیزیکی ولی 75 درصد پیشرفت مالی باشد. و بر عکس یک طرح به سبب خرید تجهیزات مورد نیاز در همان ابتدای کار، با وجود تأمین 82 در صد پیشرفت ریالی، فقط 50 در صد پیشرفت فیزیکی داشته باشد.
- محاسبهی تعیین پیشرفت فیزیکی بسیار علمی و مشکل است. شاخصهای متره و برآورد و میانگین وزنی برای بسیاری از کارهای ریلی (به ویژه سازههای فنی) معین نشده است. ضمن اینکه برای طرحهایی که برآوردهای مربوطه در آستانهی مرز شاخص است، سطح اعمال نفوذ برکارشناسان مربوطه زیاد میشود.
- مبلغ هزینههای هر طرح از ارقام بسیار متنوعی تشکیل میشود که تعیین موارد قابل قبول و اسناد قابل پذیرش برای تعیین پیشرفت مالی طرح، خود مشکل ساز میگردد.
- استفاده از روش ترکیبی (میانگین پیشرفتهای فیزیکی و مالی) بر پیچیدگی شاخص میافزاید.
- هر عددی که تعیین شود (مثلاً 80 درصد)، مناقشه برانگیز است. بلافاصله این سئوال مطرح میشود چرا این رقم؟ ( چرا مقدار مزبور بالاتر یا پایینتر نباشد ؟).
با توجه به موارد ذکر شدهی فوق، اگرچه تعیین شاخص میزان پیشرفت هر طرح برای تداوم یا توقف آن قابل قبول است، ولی به تنهایی کارساز نمی باشد.
بررسی میزان سود و زیان ناشی از متوقفکردن طرحهای کم بازده ریلی
یکی از موانع کنونی رشد حملونقل ریلی، وابستگی سرمایهگذاریها به طرحهای نیمه تمام است. اغلب کارشناسان تحت شرایط سخت اقتصادی کشور که بودجهی اختصاص یافته به زیربخش ریلی بسیار محدود میگردد، پیشنهاد عدم تأمین منابع برای بعضی از طرحهای نیمه تمام کم بازده را میدهند. در مقابل آن، استدلال اشتباهی که همواره از سوی مقامات پشتیبان این گونه طرحها مطرح میگردد اینست که اینکار موجب اتلاف سرمایههای صرف شدهی قبلی میگردد. در این حالت توصیه میکنند که به هر طریق ممکن با تخصیص مقداری بودجه، طرح دارای پیشرفتی ولو اندک شود. این نوع استدلال از چند منظر قابل مناقشه است:
1. بر اساس محاسبات علمی، تقسیم منابع محدود بین تعداد زیادی از طرحها با هر درجه از اهمیت، موجب طولانیتر شدن مدت احداث همهی طرحها شده و این مطلب خود بالاترین اتلاف منابع کمیاب است. بنابراین باید به هر صورت ممکن تعداد طرحهای در دست اجرا کاهش یابد.
2. چنین استدلالی، مفهوم اولویت بندی و به قولی قاعدهی اهم فی الاهم را مخدوش ریلی میسازد. هم اکنون در اکثر نرم افزارهای معتبر جهانی از جمله “کامفار“، روش مقایسهی طرحهای مختلف و اولویت بندی آنها لحاظ گردیده است. اولویت بندی به معنی تخصیص منابع به نوبت و بر حسب میزان اهمیت و بازدهی طرحها است.
3. یک طرح مفروض (مثلاً با مشخصات محور میانه- اردبیل) اگر به اتمام برسد، چه فایدهای برای کشور دارد؟ اینکار نه تنها هزینههای جاری راهآهن را ازدیاد میبخشد، بلکه با اعزام قطار به شبکهی اصلی، بر تراکم شدید ترافیک موجود هم میافزاید.
4. برای احداث یک خط ریلی، نیاز روانی مردم برای اتصال منطقهی خود به شبکهی ریلی، با منافع ملی برای توسعهی خطوط، فرق بسیار دارد. افرادِ با نفوذ، برای ارضای نیاز روانی مردم منطقه منسوب به خود و افزایش محبوبیت و احتمالاً اخذ رأی، با گروهگرایی و اعمال نفوذ شدید، اقدام به تصویب طرح مورد نظر خود و تأمین اعتبار ریلی به هر طریق ممکن میکنند. چنین رویکرد منفی باید با روش روشنگری دربارهی داشتن دید فراختر از منفعتهای محلی و شخصی و اولویت دادن به منافع ملی بهبود یابد. باید آموزش داده شود که سرمایهگذاری در طرحهای کم بازده نه تنها به کشور، بلکه به مردم همان منطقهی مورد نظر نیز به طور غیر مستقیم آسیب وارد میآورد.
سرمایهگذاریهای چین در جهان و ایران
از آنجایی که نقش چین در اقتصاد ایران و اخیراً در حملونقل و توسعه خطوط ریلی روز به روز پررنگتر میگردد، در اینجا به بررسی اجمالی آن پرداخته میشود. ضمن اینکه اغلب مدیران فعال کشور، پیشنهاد امر سرمایهگذاری در زیربخش ریلی را ترجیحاً به کشور چین ارائه مینمایند.
چین برای اینکه صادراتی نسبتاً با کیفیت و ارزان قیمت داشته باشد، میبایست از منابع دست اول خرید کرده و آنها را به کشور خود وارد کند. این کشور به درایت دریافته که برای هر چه ارزان ترکردن این خریدها، علاوه بر کوتاهکردن دست واسطهها، میتواند در این مراکز (اعم از معادن، زمینهای کشاورزی و مراکز تولیدی) مستقیماً سرمایهگذاری کند. اینکار علاوه بر ارزان ترکردن واردات، موجب تسهیل در امر صادرات به همان کشورها شده و نفوذ سیاسی مناسبی را هم در پی داشته باشد. هم اکنون چین در اکثر کشورهای آفریقایی به جز لیبی، کشورهای آمریکای لاتین و کارائیب و اغلب کشورهای آسیایی، سرمایهگذاری چندین تریلیون دلاری در خطوط ریلی کرده است. جالب توجه اینکه سرمایهگذاریهای چین در صنایع پیشرفته کشورهای غربی نیز چنان زیاد شده که به زودی به بزرگترین سرمایه گذار در این کشورها هم تبدیل میشود. در واقع سرمایهپذیری و سرمایهگذاری، یک راهکار مناسب برای همپیوندی با اقتصاد جهانی و راهبرد امنیتی برای کشور چین محسوب میشود.
مطلب قابل توجه دیگر اینست که شرکتهای واقع درکشورهای پیشرفتهای نظیر اسکاندیناوی، به سبب حفظ اعتبار خود، در پروژههای پیشنهادی کشورهایی که سطح فساد مقامات آن بالاست، سرمایهگذاری نمی کنند. اما سران کشوری چون چین به مسائل سیاسی، حقوق بشر یا سطح فساد مقامات کشورهای سرمایهپذیر کاری ندارند و فقط به سطح سودآوری حاصل از سرمایهگذاریها (در سطح کلان) و اخذ تضامین قوی برای بازپس گیری اصل سرمایه و سود آن میاندیشند. برای تحقق این کار، معمولاً نوع قرارداد را بر حسب تهاتر قرار میدهند. بدین معنی که پس از ساخت و راهاندازی هر پروژهی مورد نظر کشور سرمایهپذیر، معادل منافع مربوطه را از جای دیگری (که حتماً قابل حصول است)، باز پس میگیرند. مثلاً در قبال ساخت راه، راهآهن، سد، شهر، کارخانه و غیره، مهمترین محصول آن کشور (که در هر حال قابل تأمین باشد) را به عنوان بازپرداخت اصل و سود سرمایه بر میگزینند. معمولاً قراردادهای تهاتری کشور چین در برابر دریافت انرژی یا اجارهی یک بندر به مدت چند دهه منعقد میشود.
- نمونههایی از سرمایهگذاری چین در سایر کشورها
- در زمینهی تهاتر با انرژی
کشور چین به عنوان دومین کشور مصرف کنندهی انرژی جهان، گاهی به دنبال کسب انرژی ارزان است. مثلاً در کشور اکوادر در برابر سد سازی، سهم مهمی از درآمد نفتی آن را به دست آورد. در ساحل عاج در برابر سرمایهگذاری 6 میلیارد دلاری، شرکت انرژی زسکو را به مالکیت خویش درآورد. در آفریقای جنوبی در مقابل سرمایهگذاری 24 میلیارد یورویی، قرار است که شرکت انحصاری برق کشور یعنی اسکوم را در اختیار گیرد. چین در قبال سرمایهگذاری در صنایع نفتی منطقهی بسیار غنی فاخای ونزوئلا و پرداخت مبالغ هنگفتی وام به دولت آن کشور، بهرهبرداریاز نفت خام مزبور را به دست آورد. از آنجایی که بخشی از مبالغ این وامها صرف هزینههای جاری و یارانههای سنگین دولت مزبور شده، توان باز پرداخت اقساط آن ایجاد نگردیده است. چین نیز در برابر سرمایهگذاری خود به طور نامحدود از ذخایر مزبور بهرهبرداریمیکند. حالا ونزوئلا که دارای بزرگترین ذخایر شناخته شدهی نفت جهان است، حتی از تأمین بنزین مصرفی خود عاجز گردیده است.
- تهاتر در برابر اجارهی بندر
همانطور که در قسمتهای قبلی آورده شد، گاهی چین به دنبال ایجاد پایگاههای تجاری به نام دانههای مروارید در شمال و غرب اقیانوس هند است تا در مقابل اقتدار بی چون و چرای دریایی آمریکا در این منطقه، حضور خود را مستحکم کند. کشور سریلانکا در مقابل سرمایهگذاری یک میلیارد دلاری چین و ناتوانی دولت در باز پرداخت اقساط وام دریافتی، بندر همبنتوتا را همراه با 1700 هکتار از اراضی مرغوب اطراف آن را به مدت 99 سال به اجارهی چین درآورد. کامبوج با دریافت وام از کشور غولآسای همسایهی خود یعنی چین و ناتوانی در پرداخت آن، ضمن واگذاری ادارهی چند بندر و جزیره خود، به تدریج تقریباً به یک مستعمره این کشور بدل شده است.
مطلب مهم اینست که تمامی کشورهای یاد شده دارای یک اشتباه راهبردی مشترک بودهاند: سرمایه را به سمت تأمین هزینههای جاری کشور یا صرف “پروژههای کم بازده“ هدایت کردهاند. آنها در موقع اخذ وام یا فاینانس برای پروژهها، به فکر بازپرداخت بدهیهای مربوطه نبودهاند. طبق یک قاعدهی اقتصادی، سرمایهپذیری خارجی هنگامی مجاز است که به درآمدهای ارزی کافی یا کاهش هزینههای ارزی ناشی از جایگزینی واردات منجر شود.
اما کشور چین چنین عنوان میکند که برای سرمایهگذاری در کشورهای دیگر طرفدار بازی برد- برد است و نمی خواهد بدنامی سرمایهگذار غارتگر را یدک بکشد. در کشور پاکستان در قبال اجارهی یک بندر بسیار کوچک در منطقهای دور افتاده و محروم (گوادر) به مدت 45 سال، چنان زیربناهای کشور (از جمله زیر ساختهای حمل و نقلی و ناوگان ترابری) این کشور را بازسازی و نوسازی کرد که قریب یک تا دو درصد بر تولید ناخالص ملی پاکستان افزوده شد. بدین ترتیب کشور سرمایهپذیر باید بازی را به گونهای انجام دهد تا حتماً برد نصیبش شود.
سالهاست که کشور آمریکا و سپس چین بزرگترین کشورهای سرمایهپذیر جهان بودهاند. دولت آمریکا بزرگترین بدهکار جهان هم هست. اما این کشور سرمایههای ارزان و کم بهرهی دیگران را در جایی سرمایهگذاری میکند که درآمدهای حاصله نه تنها اقساط مربوط را تأمین میکند، بلکه در قالب یک مشوق برای سایر سرمایهگذاریهای قبلی عمل کرده و موجب شکوفایی اقتصاد کشور میشود.
- سرمایهگذاری چین در ایران
گویا قرار است که چین در قالب یک تفاهم نامهی 25 ساله، 400 میلیارد دلار در ایران سرمایهگذاری کند. این مقدار سرمایهگذاری برای چین نسبتاً ناچیز ولی برای کشور ایران بسیار هنگفت است. ایران در اوج گرانی قیمت نفت خطوط ریلی در دههی قبل، به دو برابر منابع سرمایهگذاری پیشنهادی چین دست یافت، ولی با مصرف آن در امور جاری و در انبوهی از پروژههای بسیار کم بازده (که بخش اعظم آن هنوز هم به بهرهبردارینرسیدهاند)، عملاً سهم مهمی از آنها را ضایع کرده است. این اتلاف منابع چون از محل ثروت خدادادی صورت پذیرفته، تبعات بسیار منفی بدهکاری را در بر نداشته است. ولی اگر تسهیلات اعطایی چین در پروژههای کم بازده مصرف شود، تبعات آن نسلهای آینده را هم تحت تأثیر قرار خواهد داد. با توجه به سوابق چند دههی گذشته، نگرانی موجود، ناشی از انتخابهای سرمایهگذاری اشتباه برخی از مدیران دستگاههای مختلف است.
همچون در مورد پاکستان، چین خواهان همکاری با ایران در سطح راهبردی و بلند مدت است و لذا انتظار میرود که رفتارش با سایر کشورهای سرمایهپذیر فرق کند. توجه شود که چین در کل کشورهای آمریکای لاتین مبلغ 140 میلیارد دلار سرمایهگذاری کرده است، ولی در ایران قرار است که کمتر از سه برابر آن (به طور میانگین 16 میلیارد دلار در سال) سرمایهگذاری کند. درخواست چین از ایران هم احتمالاً دربارهی هر دو مورد تأمین انرژی و اجارهی بنادر مطرح است: یک جزیره در خلیج فارس و یک بندر در سواحل مکران، هردو در بهترین موقعیت راهبردی، از طرف دیگر دستیابی به منابع نفتی ارزان ایران.
موضوع مهم اینست که اگر کشور ایران منابع دریافتی را درجای مناسب هزینه کند، سرمایهپذیری بسیار مغتنم است. مثلاً اگر سرمایهگذاری در استخراج گاز از پارس جنوبی و تبدیل آن به گاز مایع باشد، بسیار عالی است. زیرا در این صورت سهم ایران از گاز مشترک با قطر افزون میشود و از طرف دیگر بازپرداخت سرمایهگذاریهای چین در ایران نیز از همین محل تأمین میگردد. بنابراین هدایت سرمایهگذاریهای چین به مخازن مشترک نفتی با سایر کشورها، از جمله عراق و آذربایجان بسیار سودآور است.
اما بحث این نوشتار مربوط به حملونقل است. در پیش نویس پیمان ایران و چین، سه بند به حملونقل ایران مرتبط است:
- مشارکت فعال در پروژهی بزرگ چین با عنوان یک کمربند- یک راه، با تأکید بر دالانهای ترانزیتی منطقهای، شبکهی ریلی، و همکاری ایران و چین در کشورهای ثالث متأثر از یک کمربند- یک راه.
- ارتقای جایگاه ایران در ابتکار یک کمربند- یک راه چین (ضمیمهی یک)
- گفتگو دربارهی آغاز احداث دالان ترانزیتی راهآهن زیارتی پاکستان- ایران- عراق- سوریه (ضمیمهی 2)
اجرای بندهای یک و دو بسیار خوب است. اجرای بند سوم نیز به معنی ساخت مسیرکرمانشاه- خسروی میباشد که پروژهی مفیدی است. ولی معلوم نیست که دولت چین نفوذ زیادی در کشورهای عراق و سوریه برای راهاندازی راهآهن و برقراری حرکت قطارها بین این دو کشور را داشته باشد. ضمن اینکه معلوم نیست که چرا در این پروژه، فقط موضوع حمل مسافر زیارتی مطرح شده است، در حالی که قابلیتهای بارهای ترانزیتی این دالان ترانزیتی هم مطرح میباشد.
حال به سرمایهپذیری راهآهن باز گردیم. حجم سرمایهگذاریهای پیشنهادی ایران برای ارائه به چین در سالهای گذشته قریب 30 میلیارد دلار بوده است. اغلب پروژهها از نوع خدمات اجتماعی (حمل مسافر) و بدون برگشت سود مالی قابل توجه (و حتی یک دلار ارزآوری) است. هیچیک از آنها از طریق روشهای مشارکتی (نظیر B.O.T.) قابل انجام نیست، زیرا سرمایه گذار خارجی مطمئن است که سود چندانی از این پروژهها عاید نمی شود. در کشورهای پیشرفته قاعدهی مهم اینست که یک پروژهی معین، ابتدا از جنبههای مختلف مطالعه شده و در بدنهی کارشناسی مورد نقد قرار گیرد. ولی تمامی این پروژهها (که متعاقباً مورد بررسی قرار میگیرند) به صورت سفارشی به یک شرکت مطالعه کننده واگذار شده تا آنها را مفید جلوه دهند. به همین دلیل اولاً نباید تأمین مالی و اجرای این گونه پروژههای کم بازده را به کشورها و شرکتهای خارجی پیشنهاد نمود، ثانیاً در برابر آنها نباید امتیازات بسیار خوبی به طرف خارجی داده شود.
لازم است به طرز تفکر برخی از مسئولین کشور هم توجه شود. بسیاری از آنها بر این باورند که اگر بتوانند به هر طریق ممکن، مقدار بیشتری پول از خزانه دریافت کنند، کار بهتری کردهاند. غافل از اینکه منافع محلی، صنفی و دستگاهی متأخر بر منافع ملی است. کسب بودجه برای پروژههای استانی یا بخش ریلی بدون ملاحظهی منافع ملی، گاهی نه تنها خدمت محسوب نمی شود که شاید هم خیانت تلقی گردد.
باید توجه داشت که سهم منابع حاصل از دریافت مالیات از کل بودجه کشور، در حد یک سوم است. درآمدهای مالیاتی فقط 43 درصد از هزینههای دستمزد کارکنان و بازنشستگان و مستمری بگیران کشور را پوشش میدهد. یک سوم دیگر مصارف ملی از محل فروش نفت، فرآوردههای نفتی و محصولات نفتی تأمین میشود. این منابع هم صرف کسری دستمزدهای مزبور، هزینههای جاری و جبران استهلاک سرمایهای کشور میگردد. ولی در ایران یک سوم دیگر که چیزی جز کسری بودجه نیست، میبایست بابت طرحهای عمرانی وپرداخت یارانهها صرف گردد و البته با انواع ترفندهای سازمان برنامه و بودجه، بانک مرکزی یا سازمان خصوصی سازی تأمین میگردد. این ترفندها جز فقیرتر شدن دولت و ملت چیزی در بر ندارد. در کشورهای پیشرفتهتر، مشکل کسری بودجه با دریافت وامهای کم بهره یا سرمایهپذیری برای اجرای طرحهای عمرانی بسیار سودآور حل میگردد. متأسفانه درهای دریافت وامهای کم بهره از انواع بانکها و صندوقهای بینالمللی به روی ایران بسته است. واگر هم باز شود، ممکن است این منابع در پروژههایی سرمایهگذاری شود که بازدهی مناسبی نداشته باشند.
بنابراین مسئولین وابسته به استانها و مدیران بخشی، که برای خارجکردن منابع از خزانه بابت اجرای پروژههای بدرد نخور و بی حاصل از طریق تن دادن به فاینانس خارجی آنهم با بهرههای سنگین تلاش میکنند، حتماً باید به این موضوعات و عواقب مربوطه بیندیشند. موضوع مهم دیگر اینست که اغلب این پروژههای خدمات اجتماعی به کشور چین پیشنهاد شدهاند. بعضی از آنها هم از شورای اقتصاد مجوز گرفته و مورد تأیید هیأت دولت هم واقع شدهاند. چنین وانمود میشود که پروژههای پیشنهادی مزبور دارای منافع معقولی هستند. اما کاملاً روشن است که دولتهای بعدی بدون عاید شدن بهرهای مناسب پس از بهرهبرداری از آنها، باید اقساط سنگین سررسید شدهی مربوطه را بپردازند. ضمن اینکه هزینههای جاری مربوطه بر عهده راهآهن نسبتاً فقیر سنگینی خواهد کرد.
بدین ترتیب بهتر است که به جای طرحهای ارائه شدهی قبلی، سرمایهگذاری در یک دالان ترانزیتی شرقی- غربی پیشنهاد گردد تا با راهاندازی آن بتوان سالانه 2 تا 3 میلیون تن بار در آن جابجا نمود. البته این دالان ترانزیتی میتواند سرخس- رازی (یا ماکو) باشد. بدیهی است از درآمدهای ارزی آن میتوان ضمن بازپرداخت اصل و سود فاینانس، به تدریج ظرفیت حمل سایر دالانهای ترانزیتی ریلی را هم ارتقاء بخشید. علاوه بر دالانهای ترانزیتی بینالمللی، اجرای پروژههایی با فناوری بالا همچون برقیکردن دالان شرقی- غربی، یا ساخت مسیرهای بسیار سخت ولی سود آوری همچون احداث مسیر دورود- خرم آباد-اندیمشک با تونلها و پلهای بسیار سنگین در اولویت قرار گیرند.-
در اینجا لازم است که به چند نکتهی دیگر هم اشاره شود. اول اینکه منافع اصلی راهآهن ایران در قبال سرمایهگذاریهای چین در ایجاد دالانهای ترانزیتی شرقی- غربی نهفته است. در حالی که منافع راهآهن ایران برای بهرهبرداری از دالانهای ترانزیتی شمالی- جنوبی احتمالاً به سرمایهگذاریهای کشور هند و روسیه وابسته است. زیرا کشور چین از حملونقل ترانزیتی شرق- غربی و کشورهای هند و روسیه از حملونقل ترانزیتی شمالی- جنوبی سود میبرند.
طبق قرارهای قبلی، میبایست کشور هند بارهای ترانزیتی خود را به مبادی و مقاصد مختلفی از جمله کشورهای C.I.S.، افغانستان، روسیه و اروپا از طریق دالانهای ترانزیتی شمالی- جنوبی ایران حمل کند. کشور چین هرگز این نقش را نمی تواند ایفا کند. بنابراین راندن و بستن راه سرمایهگذاری کشور هند در ایران، در دراز مدت به ضرر راهآهن ایران است. خطوط ریلی یقیناً پس از حذف فشارهای سنگین ناشی از تحریمهای آمریکا، ورود مجدد کشور هند به صحنهی اقتصادی ایران مفید خواهد بود.
الف- میزان اثربخشی طرحهای داخلی
قبل از آنکه بتوان طرحها را بر حسب میزان بازدهی و صرفهی اقتصادی- اجتماعی خطوط ریلی آنها طبقه بندی کرد، لازم است که مقدمتاً راجع به میزان بازدهی و اثربخشی طرحهای ریلی مقداری بحث شود. طرحهایی که با دالانهای ترانزیتی بینالمللی مستقیماً مرتبط نیستند را میتوان به دو گروه تقسیم کرد:
- برای ساخت بعضی از آنها که دارای بازدهی مناسب یا قابلیت افزایش بازدهیاند، میبایست بر حسب میزان اثر بخشی شان تخصیص اعتبار داده شود.
- تعدادی از طرحها تا آیندهی نامعلومی فایده اقتصادی نخواهند داشت و تخصیص اعتبار به آنها باید اکیداً متوقف شود.
- برخی دیگر از طرحها که فاقد بازدهی و اثربخشی مناسب هستند، اگرچه که قبلاً شروع شدهاند و تا حدی پیشرفت فیزیکی و مالی دارند، بنا به دلایلی که متعاقباً ارائه میشود، میبایست بدون توجه به سوابقشان تا مدتی متوقف شوند. البته با توجه به تغییر شرایط، ممکن است بعضی از این طرحها در آینده به اثر بخشی خوبی برسند، در این حالت تداوم سرمایهگذاری در آنها سودمند خواهد بود.
ب- تعیین معیارهای میزان بازدهی طرحهای در دست اجرا
بررسی میزان خطوط اصلی افتتاح شده طی دوران بعد انقلاب نشان میدهد که میانگین ساخت خطوط جدید، حدود 165 کیلومتر در سال است. محدودیتهای ساخت خطوط جدید شامل میزان بودجهی تخصیص یافته، نحوهی مدیریت زیربخش ریلی، توان اجرایی پیمانکاران و طول خطوط واقع در مناطق کوهستانی یا تپه ماهور میباشد. بنابراین اگر فرض شود همین میانگین ساخت سالانه در آینده نیز تداوم داشته باشد، برای آنکه کل خطوط در دست اجرا طی یک برنامهی پنجساله به اتمام برسد، باید طول خطوطی که به آنها اعتبار تخصیص داده میشود از 825 کیلومتر فراتر نرود. ضمن اینکه فقط با شرط اتمام و راهاندازی یک طرح میتوان سرمایهگذاری در طرحی با اولویت مشابه را شروع نمود.
در حالی که هم اکنون حدود 10 هزار کیلومتر خط در دست ساخت وجود دارد. یعنی برای زیر بخش ریلی بیش از 12 برابر ظرفیت مالی و اجرایی مربوطه، طرح تعریف شده و ردیف بودجه دریافت گردیده است. اگر 10 هزار کیلومتر خطوط ریلی در دست اجرا بر میانگین توان مالی و اجرایی ساخت راهآهن کشور به میزان 165 کیلومتر تقسیم شود، رقم 60 سال حاصل میشود. این بدان معنی است که اگر به روال فعلی به همهی طرحهای موجود مقداری بودجهی سالانه اختصاص داده شود، 60 سال بعد همهی طرحها تمام میشوند. این هدف در حالی قابل اجراست که طی مدت 60 سال، هیچ طرح جدیدی به فهرست موجود طرحهای در دست ساخت وارد نگردد. یادآور میشود که طی دو دههی گذشته سرعت اتمام طرحها، بسیار کمتر از ورود طرحهای جدید به فهرست طویل طرحهای در دست اجرا میباشد. گویا وجود چنین فاجعهای به طور دقیق برای مسئولین کشور روشن نگردیده است، زیرا در غیر این صورت آنها پس از بازدید از هر منطقهی بیربطی، مرتباً قول ساخت خط جدید را نمی دادند. ضمن اینکه متوجه میشدند که با یک مقدار ثابت بودجه، قول تسریع در یک طرح به منزلهی ایجاد تعویق در طرح دیگر میگردد.
برای آنکه بتوان تعداد طرحهای در دست اجرا را متناسب با بودجههای تخصیصی به شدت کم کرد، لازم است تا معیارهایی را برای حذف موارد کم بازده تعیین کرد تا مسئولین با نفوذ استانی، حداقل بر روی کاغذ بدانند که اولویت بندیهای جدید اجرای طرحها بر چه پایههایی استوار است. اگر چه که تمکین بر این گونه استدلالها جز با زور یک مرجع قانونی معتبر و قدرتمند ممکن نیست.
ج- حجم چشمههای بار، اصلی ترین معیار بازدهی طرحهای ریلی
مدت برگشت سرمایه (یا بازده سرمایهگذاری) طرحهای جدید، به عوامل عمدهای چون حجم سرمایهگذاریها (در دوران ساخت، خرید و نصب) و همچنین میزان درآمدها، هزینهها و استهلاک (در دوران بهرهبرداری طی یک دورهی معین) وابسته است.
در اینجا فروض زیر در نظر گرفته شده است:
- فرض میشود که راهآهن دارای ساختار کاملاً تفکیک شدهی عمودی است. یعنی ترابری باری و مسافری از زیرساخت جدا میباشد.
- به همین دلیل بررسی بازدهی ناوگان از این بحث خارج شده و فقط به موارد مرتبط با بازدهی زیرساخت پرداخته میشود.
- میزان درآمدها و هزینههای زیرساخت به دو بخش مسافری و باری تقسیم میشود.
- در مورد احداث خطوط جدید، حجم سرمایهگذاریها به طول خط و انشعابات آن، میزان عوارض طبیعی شامل تعداد و مشخصات پلها (طول و فاصلهی دهانهها و ارتفاع ستونها برای هر یک از آنها)، تونلها (طول، تکخطه یا دوخطه، شیب و قوس، نوع مواد و مصالح کوهها)، احجام کارهای خاکی و بتونی، تعداد و وسعت سرمایهگذاری در امور ساختمانی و تأسیساتی ایستگاههای طول خط، میزان خرید اراضی، تجهیزات و امکانات موردنیاز و سایر موارد جزئیتر مرتبط است.
- میانگین مدت دوران بهرهبرداری برای شبکهی راهآهن به نوع ساخت خطوط، حجم تردد قطارها، میزان استهلاک طبیعی بستگی دارد که به طور تقریب 30 ساله برآورد میشود. مدت عمر بیش از آن، نیاز به بازسازی سنگین دارد.
- هم اکنون بخش زیرساخت راهآهن از شرکتهای مسافری به جز کرایهی لکوموتیوها، حدود 11 درصد از درآمد حاصل از فروش بلیتها بابت هزینههای ایستگاهی، نظارت و غیره دریافت میکند. در واقع راهآهن هزینههای زیرساخت را از قطارهای مسافری اخذ نمی کند و آن را به روش کمک غیر مستقیم از طریق تأمین بودجهی طرحهای بهسازی و بازسازی خطوط ریلی از منابع عمومی دریافت میکند. بنابراین در شرایط حاضر فعالیت کلیهی قطارهای مسافری برای دولت از نوع زیانده هستند و جزء خدمات اجتماعی کشور محسوب میگردند.
- در مقابل بابت فعالیت قطارهای باری از شرکتهای حملونقل ریلی مربوطه، علاوه بر اجارهی لکوموتیوها، در قالب حق دسترسی، هزینههای مربوط به زیر ساخت ریلی نیز دریافت میشود. با وجود پرداختهای سنگین حملونقل باری بابت هزینههای زیرساخت ریلی (نزدیک به چندین برابر همتای جادهای) و در همان حال رقابت در یک بازار فشرده حمل زمینی، شرکتهای حملونقل ریلی و خدمات وابسته کمی سودده نیز میباشند. خاطر نشان میسازد، بخشی از دریافتهای راهآهن از شرکتهای باری، برای بخش مسافری مصرف میشود. در حالی که در کشورهای پیشرفتهی اروپایی، تأمین یارانهی بخش مسافری از محل درآمدهای حملونقل باری ریلی ممنوع است و دولت مستقیماً میزان زیانهای شرکتهای مسافری ریلی را تعیین و معادل آن را به عنوان یارانه میپردازد.
با توجه به مفروضات یاد شدهی بالا، برخی از مشخصات عمومی خطوط جدید مفید برای حمل باری ریلی به شرح زیر است:
- در راستای کاهش حجم ترافیک قطارهای عبوری از مسیرهای بسیار پرتردد فعلی ساخته میشوند.
- به لحاظ داشتن صرفهی اقتصادی (به سبب وجود چشمههای بار انبوه و با فواصل طولانی) از مبادی و مقاصدی نظیر موارد زیر احداث میشوند:
- واردات برای مراکز مصرف بزرگ کشور.
- محصولات تولیدی داخل برای مراکز مصرف داخلی یا صادرات.
- ترانزیت کالا در دالانهای ترانزیتی داخلی (و احتمالاً خارجی)
- اتصال به مراکز جمعیتی و مصرف بزرگ (که از وظایف خدمات اجتماعی دولت است).
- اتصال به مناطقی که موجب توسعهی قابل توجه آنها میشود.
در حال حاضر به جز وجود ضعف فنی در ترانزیت کالا، راهآهن به اکثر بنادر عمده خطوط ریلی و مراکز مهم تولید و مصرف بزرگ کشور متصل است. قریب سه چهارم حمل بار ریلی مربوط به مواد معدنی و فرآوردههای نفتی است. بخشی از یک چهارم باقیمانده نیز با وجود اتصال به شبکهی راهآهن، به سبب تعدد مبادی و مقاصد، از نوع انبوه نیستند. بدین ترتیب احداث خطوط در دست ساختی که فاقد چشمههای بار با مشخصات فوق باشند، به راحتی قابل شناسایی میباشند. نکتهی مهم اینست که معیار احداث خطوط برای مقاصد صرفاً مسافری یا توسعهی منطقه، به تنهایی قابل قبول نیست. زیرا طرحهای زیادی وجود دارند که دارای هر سه خاصیت حمل بار، مسافر و توسعهی منطقه میباشند.
حال اگر به فهرست خطوط در دست احداث ریلی نظری افکنده شود، با کمال تعجب ملاحظه میگردد که اکثر آنها دارای دو مشخصهی زیر هستند:
- به هیچ مرکز تولید و مصرف بزرگ مرتبط نیستند.
- به صورت آنتی بوده و از میزان ترافیک مسیرهای پرتردد هم نمی کاهند.
- بسیاری از آنها در راستای دالانهای ترانزیتی ترانزیتی کشور نمی باشند.
در این صورت بدون آنکه به مطالعات فنی- اقتصادی قلابی تهیه شده برای هر یک از آنها حتی نظری افکنده شود، به راحتی معلوم میگردد که محاسبه و تبیین فایده مالی برایشان ساختگی بوده و بر اثر نفوذ سیاسی- اجتماعی مسئولین مربوطه، آن طرح به تصویب رسیده است. مثلاً یک خط 182 کیلومتری از مراغه به ارومیه کشیده شده که در آن حمل بار نزدیک به صفر و حمل مسافر در حد یک قطار در روز (معادل چند اتوبوس ناقابل) است. بنابراین سئوالی که به ذهن خطور میکند اینست در همان حال که بارهای انبوه و به فواصل طولانی به دلیل کمبود ظرفیت شبکهی ریلی با حملونقل جادهای جابجا میشوند (و این برای کشور زیان آور است)، واقعاً برای حل چه مشکلی مهمی چنین سرمایهگذاری عظیمی طی دو دهه در اولویت اول قرار گرفته و حالا طرح به ثمر نشسته است؟
بحث سرمایهگذاری و سرمایه پذیری
موضوع بدیهی اینست که هر دو طرف یعنی سرمایهگذار و سرمایهپذیر(در سطح ملی یا اشخاص حقیقی و حقوقی) به دنبال منفعت هستند، مگر اینکه بحثهای ایدئولوژیک مطرح باشد.
1– انواع منافع
البته منفعت شکلهای مختلف دارد. مثلاً در مورد مناطق آزاد، کشورهای سرمایهپذیر، منطقهی ویژهای را در اختیار سرمایه گذاران میگذارند که در آن قوانین و مقررات روشن و ساده، معافیت گمرکی، مالیات اندک، امکان خروج سود بدون هر نوع مانعی، کارگرانی با دستمزد کم و قابل اخراج، امکاناتی وسیع چون انبارهای گسترده و ارزان، سیستم ارتباطات پیشرفته، حملونقلهای متنوع و پرظرفیت در اختیار سرمایهگذار قرار داده میشود.
منافع سرمایهپذیر اشتغال کارگران، انتقال تدریجی فناوری به داخل، فراگیری رموز بازرگانی خارجی و کسب سودیاندک ولی معقول است. ملاحظه میشود که نوع منافع برای سرمایه گذار و سرمایه پذیر کاملاً متفاوت است و به سادگی قابل کمی کردن، اندازهگیری و مقایسه نیست. شرط اصلی کشورهای موفق سرمایهپذیر همواره این بوده که از این مناطق حق صدور تولیدات به پس کرانهی داخلی وجود نداشته باشد، مگر آنکه تمامی امتیازات اعطایی در بارهی این کالاها حذف گردد. اقتصاد کشورهای سرمایهپذیری چون سنگاپور، تایوان، هنگکنگ و کرهجنوبی خطوط ریلی با همین ساز وکار به سرعت رشد کردند. آنها به تناسب توسعهی اقتصادی، سهم بیشتری از تولید کالا و خدمات و سود افزونتری را مطالبه میکردند. متعاقباً با اعمال روش مقرراتزدایی و تجاریسازی، کل کشور را تقریباً به یک منطقهی آزاد بزرگ مبدل ساختند. با پیگیری همین روش طی سه دهه این چهار کشور به جرگهی کشورهای پیشرفته پیوستند.
کشور چین نیز در ابتدا با ایجاد دهها منطقهی آزاد در سواحل شرقی و جنوبی، شروع به فعالیت کرد و به میانگین رشد سالانهی 10 درصدی نائل آمد. اما کشورهایی چون برزیل، که قاعدهی ممنوعیت صدور کالا به پسکرانه را تا چند دهه رعایت نکردند، از مواهب سرمایهپذیری به خوبی بهره نبردند. ایران نه تنها هرگز یک منطقهی آزاد تولیدی واقعی نداشته بلکه قاچاق کالا از این مناطق به پسکرانهی داخلی، ضربه شدیدی به توان تولیدی کشور وارد آورده است.
2– انواع سرمایهگذاری
موضوع دیگر امر سرمایهگذاری دارای شکلهای متفاوتی چون: نحوهی در اختیار قرار دادن انواع سرمایه، قالبهای مختلف سرمایهگذاری، سطح سرمایهگذاری (در سطح ملی یا پروژه ای) است. سازمانها و مؤسسات بینالمللی ممکن است بر اساس سهمیه بندی و تحت شرایطی خاص، مبالغی وام در اختیار یک دولت قرار دهند. مدیران کشورهای سرمایهپذیر (حتی موارد متمدن)، ممکن است در پی کسب مقاصد سیاسی، این وامها را برای خدمات اجتماعی (مثلاً در حملونقل مسافری) و افزایش رفاه جامعه (ارائهی یارانه) صرف کنند. اما به دلیل اینکه سودی از خدمات اجتماعی و رفاهی عاید کشور نمی شود، گاهی باز پرداخت اقساط بدهیها با مشکلات جدی مواجه میشود. در این صورت دولتهای وقت، ابتدا برای بازپرداخت اقساط بدهیهای سررسید شده، به روش سادهی اخذ وامی دیگر روی میآورند. قرض روی قرض و انتقال مشکل بدهیها از این دولت به آن دولت، موجب میگردد که مرتباً وضع بدتر شود تا اینکه همچون یونان و آرژانتین به بحرانی بزرگ برخورد شود. در نهایت چند دولت به ناچار با تحمیل ریاضت اقتصادی شدید به مردم، بحران را پشت سر میگذارند.
در کشورهای در حال توسعه که معمولاً با کسر بودجهی سنگین روبرو هستند، ابتدا وام چالهی کسری بودجه را پر میکند و فقط بحران را چند سالی به عقب میاندازد. سپس اقتصاد رو به خرابی، به شکل وخیمتری به دولت بعدی تحویل داده میشود. به دلیل مشکل اخذ وام، خوشبختانه معضل ناتوانی در بازپرداخت بدهیها (به جز در سال 1373) در ایران وجود نداشته است. دسترسی ایران حتی به منابع مالی بانک توسعهی آسیایی (A.D.B.) و بانک توسعهی اسلامی (I.D.B.) هم محدود بوده است.
با توجه به شرایط فوق، سازمانها و مؤسسات بینالمللی ترجیح میدهند که وام را در قالب فاینانس به یک پروژه خاص اختصاص دهند. در اینجا نیز مشکل پنهان سازی میزان بازدهی سرمایهگذاری در پروژههای معرفی شده پیش میآید. در این حالت، با ارائهی مطالعات امکان سنجی جعلی و ارقام و آمارهای ساختگی، سعی در سودآور جلوه دادن پروژهی مربوطه و اخذ منابع خارجی بر میآیند. گاهی نیز به دلیل خودبزرگ بینی بعضی از مدیران ارشد این کشورها (که اغلب خود را در حد یک کارشناس عالی میبینند)، بدون ایجاد ارتباط با بدنهی کارشناسی دستگاههای تابعه خطوط ریلی و ذیربط و انجام کار کارشناسی کافی، پروژههای عامه پسند ولی کم بازده اقتصادی را برای سرمایهگذاری بر میگزینند. در این صورت، به دلیل نازل بودن سطح سوددهی پروژههای سرمایهگذاری شده، باز هم مشکل باز پرداخت اقساط فاینانسهای سررسید شدهی پروژهها پیش میآید.
بهترین شکل سرمایهگذاری یا از روش تأسیس مناطق آزاد واقعی است، یا مشارکت سرمایه گذار در ریسک سرمایهگذاریست. روشهای متداولی وجود دارد که منافع سرمایه گذار صرفاً از سود حاصل از بهرهبرداری همان پروژه تا مدتی مشخص تأمین میشود. بدین معنی که در قبال ساخت و اجرای پروژه، منافع بهرهبرداری از آن تا مدت معینی به سرمایهگذار داده میشود. این چنین سرمایهگذاریهایی، برای کشور یا سازمانِ سرمایهپذیر هرگز با مشکل بر نمیخورد. در ایران، سرمایهگذاری خارجی در پروژههای صنایع نفت و همچنین بانکهای داخلی در پروژههای ساخت آزاد راهها، نمونههایی از این نوع مشارکت در ریسک سرمایهگذاری میباشند. کاهش ریسک سرمایهگذاری در برابر کشورهای خارجی از روشهای مختلفی قابل حصول است:
- اخذ تضامین بینالمللی برای امتناع طرف قرارداد از انجام تعهدات متقابل.
- ایجاد کنسرسیوم سرمایهگذاری متشکل از چند کشور مختلف و قدرتمند (که عقب نشینی هر یک از کشورها یا شرکتها از ادامهی سرمایهگذاری، برایشان هزینه ساز میگردد).
- اقدام به سرمایهگذاری مطابق با میزان سرمایهگذاری طرفهای مقابل.
- انجام فعالیتهای مؤثر دیپلماتیک برای جلوگیری از اعمال فشارهای منفی سایر کشورهای حاشیهساز.
در مورد ایجاد دالانهای ترانزیتی ریلی بینالمللی، کاهش ریسک از روشهای دیگری هم قابل حصول است:
- تسریع در احداث و راهاندازی دالانهای ترانزیتی داخلی قبل از ساخته شدن دالانهای ترانزیتی موازی سایر رقبا.
- مشارکت دادن کشورهای خارجی و شرکتهای بزرگ داخلی که از ساخت دالان ترانزیتی جدید منتفع میشوند.
در سلسله مطالب منتشر شده در وبسایت، به طور مجمل در رابطهی با زیربناهای ریلی بحث گردیده است. طبق اسناد بالادستی و قوانین مربوطه، امور توسعه، تجهیز و نگهداری زیربناهای ریلی از امور حاکمیتی است و مطالعات انجام شده نشان میدهد که در این رابطه قصور سنگین مسئولین ذیربط در انجام بهینهی تکالیف خود به شدت مشهود است. ضمن اینکه به جرأت میتوان گفت که دو سوم از مشکلات موجود ترابری راهآهن، ناشی از نابسامانیهای نهفته در زیربنای ریلی است. بررسی مطالب عنوان شده در کتاب اول به نتایج خلاصه شدهی زیر منجر گردیده است:
1. دوخطهکردن خطوط مرکزی شبکهی ریلی باید در اولویت اول سرمایهگذاری قرار گیرد. این کار موجب میشود که اولاً ظرفیت حمل دالانهای ترانزیتی داخلی به یک نسبت تکمیل شده و رشد کند. ثانیاً با اینکار سرعت حرکت قطارهای باری و مسافری افزایش یابد. در این صورت کمبود ناوگان ( اگر به دلیل کمبود قطعات یدکی نباشد) تا حدود زیادی مرتفع میگردد.
2. تمامی خطوط ریلی (از جمله خطوط جدیدی که دوخطه میشوند) باید به سیستم علائم از نوع CTC مجهز گردند. علاوه بر این تمامی خطوط دوخطهی ریلی در مناطق پرتردد باید تراک بندی شده و به تجهیزات ATC مجهز شوند تا ظرفیت این خطوط به دو برابر افزایش یابد.
3. به امر توسعهی ظرفیت ایستگاهها که سالهاست به حاشیه رانده شده، باید عنایت ویژهای مبذول گردد. زیرا بدون توسعهی آنها، سرمایهگذاریهای انجام شده برای توسعهی ظرفیت خطوط ریلی، تا حدود زیادی بلااستفاده باقی میماند.
4. منابع عمومی لازم برای تعمیرات جاری، بهسازی و باز سازی خطوط ریلی به طوری تأمین شود تا تکالیف انباشتهی ذیربط هرچه زودتر بر طرف گردد. ضمن اینکه ضرورت تام دارد که راهآهن از امر تصدیگری تعمیرات خطوط کاملاً کنار رود و با اجازه دادن به امر برونسپاری کامل، راه برای سرمایهگذاریهای بخشخصوصی بگشاید.
5. در حال حاضر کل منابع عمومی زیر بخش ریلی از طرف سازمان برنامه و بودجه در اختیار وزارتخانهی متبوع قرار میگیرد تا با توجه به اولویتهای اجرایی- سیاسی، برای امور ذکر شدهی بالا ( از جمله دوخطه کردن، تراک بندی و تعمیرات خطوط) شبکهی ریلی موجود، بودجه به صورت قطره چگانی واگذار شود. چنین روندی که بیش از سه برنامهی پنجساله ادامه داشته و راهآهن را تقریباً زمین گیر کرده است، باید به طور کامل متوقف شود.
6. اگر به هر طریق ممکن از اجرای بخش بزرگی از پروژههای کم بازده و بی فایده جلوگیری به عمل آورده شود و تأمین اعتبارات برای شبکهی ریلی موجود به میزان قابل توجهی زیاد گردد، میتوان با بکارگیری پیمانکاران متعدد و ایجاد کارگاههای مختلف در طول مسیرها، کل نیازهای انباشتهی شبکهی موجود را ظرف مدت 3 تا 5 سال (بسته به میزان بودجهی تخصیص یافته) برآورده نمود و ظرفیت حمل ریلی را بین 2 تا 3 برابر فعلی افزایش بخشید. اینکار ضمن ازدیاد بهرهوری ناوگان، موجب ارتقاء سطح درآمدهای راهآهن و شرکتهای حملونقل ریلی به همان نسبت میگردد.
حال با فرض اینکه پس از برنامهی پنجسالهی فعلی، به انجام امور مهم فوق همت گمارده شود و انشاا… مشکلات زیربنایی ریلی تا حدودی رفع میگردد، در ادامه مطابی که در وبسایت منتشر خواهد شد به بررسی مسائل و معضلات ترابری ریلی پرداخته میشود.
بهسازی خطوط ریلی :
بهسازی خط به انجام اصلاحات اساسی در روسازی چند بلاک طی برنامهی از پیش تعیین شده اطلاق میشود. بهسازی خط شامل برش خط برای برداشتن، بازکردنپابندها، برداشتن تراورسها، سپس سرند بالاستها و تقویت آنها، تعویض ریلها، پابندها، تراورسها و سایر متعلقات معیوب و به دنبال آن نصب خط و تراورس بر روی بالاست تقویت شده و در انتها جوشکاری درزریل میباشد. طبق یک معیار قدیمی راهآهن، میبایست به طور میانگین سالانه 350 کیلومتر خط بهسازی شود.
میزان تخریب روسازی خط به عوامل عمدهای چون نوع خط (سبک، متوسط و سنگین)، شرایط آب و هوایی، فشار دینامیکی قطارها (ناشی از سرعت و بار محوری آنها) و مقدار تراکم تردد قطارها وابسته است. با احتساب شرایط خاص ایران، مقرر بوده که بنا به نوع و وضعیت مسیر، اینکار هر 10 سال یکبار انجام شود. در خطوط نو یا کم تردد، این فاصلهی زمانی بسیار بیشتر میشود. البته در راهآهن ایران به دلیل کمبود بودجه و ناتوانی در دستیابی به این معیار، تکالیف انباشتهی بهسازی خط زیاد است. متأسفانه عدم بهسازی به موقع خط موجب بروز سوانح متعدد در فواصل کوتاه زمانی در برخی از مسیرها و بهم ریختگی نظام تعمیرات میشود. در این حالت به ناچار راهآهن به طور اضطراری، ضربتی و با بسیج همهی امکانات به این نوع تعمیرات خط تن در میدهد. هزینهی هر کیلومتر بهسازی خط (بدون در نظر گرفتن سوزن دو راهی و تکه مرکزی)، حداقل معادل 50 در صد سرمایهگذاری بابت ساخت هر کیلومتر خط جدید است. بنابراین سرمایهی لازم برای بهسازی 350 کیلومتر خط در سال معادل 175 کیلومتر تک خطه یاقریب 88 کیلومتر دوخطهی جدید در سال است.
بازسازی خطوط ریلی :
بازسازی خط به انجام اصلاحات اساسی در روسازی و زیر سازی خط در چند بلاک تعیین شده طی برنامهی مصوب اطلاق میشود. فرض بر این است به دلیل عمر طولانی و فرسودگی بیش از حد خط، کلیهی روسازی خط تجدید شود. پس از برداشتن روسازی، بستر خط تقویت، شیروانی سازی، کوبیده و تسطیح گردد. ابنیهی فنی نظیر پلهای کوچک و آبروها تقویت و اصلاح شوند. پس از انجام بازسازی بستر خط، روسازی نو بر روی آن نهاده شود. طبق همان معیار قدیمی راهآهن ایران، میبایست سالانه حداقل 200 کیلومتر از خطوط ریلی (یا هر 30 سال یکبار) بازسازی شود. اما بر اثر عواملی چون حوادث و فرسایش شدید طبیعی، بهرهبرداریمداوم بد (مثل بارمحوری بسیار فراتر از معیارهای مصوب خط به دلیل اضافه بارگیری، باربندی نامتوازن یا معیوب بودن شاسی، بوژی و چرخهای واگنها) و همچنین نگهداری مستمر نامناسب (تأخیر طولانی در انجام بهسازی خط)، ممکن است که این مهم کمتر از 30 سال انجام پذیرد.
زیر سازی خط بسته به نوع مصالح (نظیر خاک رس یا ژئوتکستایل یا اسلب ترک یا خاک نامرغوب و غیره) و نحوهی رعایت استانداردهای اجرایی بسترسازی، دارای مقاومت و عمر مختلفی است. در بازسازی خط ممکن است که به عواملی چون انواع دیوارهای حفاظتی، آبروها، ترانشهها، پلها و تونلها، گالریها و سایر سازههای فنی نیز پرداخته شود که قاعدتاً بر هزینههای مربوطه میافزاید.
طبق معیار دو دههی قبلِ برخی از کشورهای اروپایی، میانگین طول زمانی دورهی بازسازی خط (دارای بستری با مصالح عادی و شرایط آب و هوایی معتدل)، به طور تقریب پس از عبور حدود 350 تا 450 میلیون تن بارناخالص از خط فرا میرسیده است. این استاندارد در برخی از کشورها (نظیر آمریکا) برای خطوط خوش ساخت (به وسیلهی به کار بردن مصالح و اجرای عالی) و بهرهبرداری و نگهداری بسیار خوب، تا مقدار 1.2 میلیارد تن هم ارتقاء یافته بود. طبق همان معیار قدیمی اروپایی (یعنی عبور 400 میلیون تن بار ناخالص)، اگر میزان وزن ناخالص عبوری از پر ترددترین مسیر راهآهن فعلی (اعم از باری و مسافری) سالانه 15 میلیون تن در نظر گرفته شود، آنگاه همین خط باید پس از 27 سال بازسازی شود. بدین ترتیب با طول تقریبی 11000 کیلومتر خطوط اصلی، سالانه باید 407 کیلومتر بازسازی خط انجام شود. اما این رقم بنا به دلایل زیر برای راهآهن ایران قابل قبول نیست:
- بیش از 63 درصد بارناخالص بر روی خطوط 5 منطقهی هرمزگان، یزد، اصفهان، شرق و تهران است. ضمن اینکه تنها مسیرهایی که 15 میلیون تن بار ناخالص از آن عبور میکند، در منطقه مرکزی راهآهن است.
- کمتر از 10 درصد بارناخالص بر روی خطوط 8 منطقهی آذربایجان، شمالغرب، شمالشرق2، زاگرس، جنوبشرق، فارس و کرمان است
- اغلب خطوط موجود نوساز و با تردد فوق العاده کم هستند.
بنابراین با تمرکز بیشتر بر بازسازی خطوط پرتردد قدیمی و با در نظر گرفتن محدودیت شدید فعلی بودجه، مقدار 200 تا 250 کیلومتر در سال کافی به نظر میرسد. هزینهی بازسازی هر کیلومتر خط (در دشت و بدون در نظر گرفتن سازههای فنی سنگین)، حداقل معادل سه چهارم سرمایهگذاری لازم برای احداث یک کیلومتر خط جدید است. به تعبیری برای بازسازی 200 کیلومتر خط، به بودجهای معادل 150 کیلومتر تکخطه یا 75 کیلومتر دوخطهی جدید نیاز است.
اما با نگاهی به نمودار زیر مشخص میشود که عملکرد بهسازی و بازسازی خطوط ریلی اولاً پرفراز و نشیب و ثانیاً بسیار کمتر از اهداف ذکر شدهی بالا است. طی 10 سال گذشته، میانگین عملکرد سالانهی بهسازی 144 کیلومتر و بازسازی 131 کیلومتر بوده است. این ضعفِ در عملکرد، به دلیل محدودیت بودجه راهآهن و عدم برونسپاری کامل امور تعمیرات خط (در نتیجه سرمایهگذاریهای اندک بخشخصوصی برای ورود به این حوزه) بوده است.
برای اینکه تصویری واقعیتر از عملکرد ضعیف نگهداری شبکهی ریلی نسبت به نیازهای مربوطه ارائه گردد، لازم است که به محاسبات مربوط به تداوم شرایط موجود و وضعیت آیندهی راهآهن نظری افکنده شود. در حال حاضر حدود 7000 کیلومتر از خطوط ریلی (با احتساب مسیرهای دوخطه) زیر بار سنگین و متوسط ترافیکی قرار دارند. در دههی گذشته قریب 1440 کیلومتر خط بهسازی شده است. اگر وضع به همین منوال بگذرد، به تقریب کمتر از نیم قرن طول میکشد تا صرفاً همین 7000 کیلومتر خط، تحت پوشش عملیات بهسازی قرار گیرند. این درحالی است که طی سالهای آینده حدود 2 هزار کیلومتر از خطوط پرترافیک موجود دوخطه میشوند و محورهای پرترافیک متعددی همچون چابهار- زاهدان- یونسی هم راهاندازی میگردد. یقیناً چنین روندی به فرسودگی بیش از حد روسازی خطوط و بروز سوانح خطرناک میانجامد.
در مورد عملیات بازسازی هم وضعیت چندان رضایت بخش نیست. به ویژه اینکه رها سازی خطوط به مدتهای طولانی، موجب صدمه دیدن زیرساخت خط و سازههای فنی میگردد و به ناچار به عملیات بازسازی نیاز میشود. همانطور که محاسبه گردید، برای دستیابی به اهداف بهسازی و بازسازی خطوط میبایست حداقل سالانه مبلغ سرمایهگذاری معادل 325 کیلومتر خط جدید به امور حیاتی بهسازی و بازسازی خطوط اختصاص یابد. امر حیاتی از این منظر که:
- بی توجهی به این امور، بازیکردن با جان مسافرین و تحمل سوانح ریز و درشت است.
- اجرای امور بهسازی و بازسازی خطوط عقبانداختنی نیست، زیرا به نسبت تأخیر در انجام آنها، بر هزینههای مربوطه (اعم از خط و ناوگان) افزوده میشود.
- خرابی خطوط، برکارکرد روان حملونقل ریلی و کسب درآمدهای راهآهن تأثیر زیاد میگذارد.
- عدم سرمایهگذاری بخشخصوصی در حوزهی تعمیرات خط و کمبود بودجهی راهآهن موجب میشود که توان اجرایی تعمیراتی هم محدود باقی بماند. به گونهای که حتی اگر روزی به سبب وخامت اوضاع خطوط راهآهن، لازم شود که به طور اضطراری منابع عظیمی برای رفع معضل مزبور در اختیار راهآهن قرار گیرد، اولاً چند سال طول میکشد تا ظرفیت سازی اجرایی و تشکیل کارگاهها در سطح نیاز ارتقاء یابد. ثانیاً از آنجایی که اجرای عملیات بهسازی و بازسازی خطوط، عموماً در امر حملونقل مسیرهای پرتردد اختلال ایجاد میکند، افزایش تعداد کارگاهها برای جبران تکالیف انباشته، به حمل ریلی آسیب وارد میآورد.
یکی از موانع افزایش توان رشد ظرفیت نظام نگهداری خطوط ریلی، سیاست حفظ ماشین آلات خط نزد راهآهن، به بهانهی گرانی و تعداد محدود آنهاست. تداوم این سیاست باعث شده که دهههای متمادی است که برای خرید یا نوسازی ماشین آلات تعمیرات خط سرمایهگذاری کافی نشده است. این در حالی است که ماشین آلات خط گرانتر از وسایل نقلیه ریلی نیستند و بخشخصوصی هم برای اینکار منابع کافی در اختیار دارد. مشکل اصلی علاوه بر سیاست اشتباه فوق، نحوهی قیمت گذاری برای فعالیتهای تعمیرات خط است. چنانچه این سیاست به کناری نهاده شده و سیستم قیمت گذاری پیشرفتهی خرید خدمات کامل (خدمات نیروی انسانی به اضافهی مصالح و ماشین آلات خط) برقرار شود، آنگاه میتوان امیدوار بود که پس از چندی با ارائهی تسهیلات مناسب، بخشخصوصی به سرمایهگذاری در این زمینه راغب شده و نظام برونسپاری کامل نگهداری خط بر حسب محورهای ریلی به مورد اجرا گذارده شود. لازم به یادآوریست که شرکتهای پیمانکار ساخت خطوط جدید، توانایی انجام امور نگهداری(مجموعهای از تعمیرات جاری، بهسازی و بازسازی خطوط موجود) را هم دارند. برای اینکه این مهم انجام شود میبایست از تعداد کافی از پیمانکاران بزرگ در زمینهی نگهداری و ساخت خطوط ریلی بهرهگیری شود.
نظام مدرن قیمتگذاری که در کشورهای پیشرفته رایج است، بدین صورت میباشد که پیمانکار برندهی مناقصه، در برابر دریافت مقادیر معینی کارمزد، کل امور تعمیرات جاری، بهسازی و بازسازی خطوط یک محور را بر حسب شرایط ترافیکی، عوارض طبیعی و آب و هوایی برای یک دورهی میان مدت برعهده میگیرد. او میبایست تحت نظارت راهآهن همواره وضعیت کیفی آن خط را در یک سطح استاندارد باقی نگهدارد.
با توجه به موارد فوق توصیه میشود که:
- نسبت به برونسپاری کامل تعمیرات خطوط از طریق تأمین تسهیلات کم بهره و واگذاری ماشین آلات خط اقدام شود.
- راهآهن نسبت به رها کردن امور تصدیگری و واگذاری لکوموتیوها اقدام نماید. زیرا در این صورت میتواند منابع حاصل از اینکار را برای امور حیاتی و زیربنایی راهآهن صرف کند و از طرف دیگر با حذف هزینههای سالانهی تعمیرات جاری و اساسی لکوموتیوها، منابع مربوطه را صرف هزینههای حاکمیتی نگهداری زیربنا نماید.
- قدری از بودجهی مربوط به ساخت خطوط جدیدِ کم بازده (که با فشارهای سیاسی مقامات محلی در حال ساخت هستند) کاسته شده و به این امور حیاتی و حساس پرداخته شود، تا شاید بدین ترتیب علاوه بر کمتر شدن میزان خسارات ناشی از سوانح ناخواسته، با افزایش سرعت قطارها، بر درآمد راهآهن و شرکتهای حملونقل خصوصی افزوده شود.