نوشتهها
سیستمهای لجستیک در طول زمان تحولات بسیاری را در راستای تجمیع خدمات پذیرفتهاند. تاکنون نظامهای لجستیکی، تحولات مراحل طرف اول (1PL) تا طرف چهارم (4PL) را طی کردهاند و مرتباً حوزه های بزرگتری از مدیریت زنجیرهی تأمین را فرا میگیرند(نمودار زیر) و به تدریج به سوی دوران طرف پنجم (5PL) گام بر میدارند.
در لجستیک طرف اول ( 1PL) تمامی جنبههای فرایندهای تولید و توزیع از مبدأ تا نقطهی نهایی، تحت نظر و ادارهی فرستنده یا صاحب کالا یا گیرنده انجام میپذیرد. در این حالت رابطهی تأمین کننده با خریدار یا مصرف کننده، مستقیماً برقرار میشود و جابجایی کالا از نقطهی تأمین تا نقطهی مصرف بدون واسطه و از طریق حملونقل و پرسنل خودی انجام میپذیرد. در این سیستم، بخشی از تمرکز حواس مدیریت شرکت به امر خدمات حملونقل و پرسنل مربوطه پرت میشود و ممکن است که از کار اصلی خود باز ماند. چنین سیستمی در اندازههای کوچک مفید و قابل اجراست.
در لجستیک طرف دوم ( 2PL) ، یک یا چند شیوهی حملونقل سرمایهپایه، به عنوان واسطه و پیمانکار عمل میکند و کالاها را به مقادیر انبوه، عمده یا خرد و همچنین در سطوح بین المللی، ملی یا محلی، از نقطهی تأمین به نقطهی مصرف حمل میکنند. اگر این فرایند حملونقل رقابتی باشد و پرداخت ها بر اساس عملکرد صورت پذیرد، آنگاه بر هزینه ها چندان افزوده نمی شود. در عین حال مدیریت بر روی کارهای اصلیتر خود متمرکز شده و موفق تر عمل مینماید. طبعاً در این سیستم، بخشی از ریسکها به شرکت لجستیکی (عمدتاً حملونقلی) منتقل میشود.
لجستیک طرف سوم (3PL) علاوه بر امر حملونقل، یک بخش بزرگتر از زنجیرهی تأمین را هم تحت پوشش قرار میدهد. در این نوع لجستیک، تنوع کالاها بسیار زیادتر شده و خدمات گوناگونی نیز ارائه میگردد. در این فرایند، بارفرابرها (فورواردرهای) باری، کارگزاران گمرکی و ترخیص، انواع پِیکهای تجاری، شیوههای مختلف حملونقل و انبارداری، خدمات دهندگان بسته بندی مشارکت دارند. در واقع فرستندگان یا گیرندگان کالا، بخش مهمی از خدمات مختلف لجستیکی را برونسپاری میکنند. بدین ترتیب شرکت لجستیکی طرف سوم، ضمن به خدمت گرفتن تعدادی از لجستیکهای طرف دوم، شخصاً مسئولیت انجام تمامی خدمات در حوزهی تخصصی خود را هم تقبل میکند. با این وجود، طرف سوم صرفاٌ بخش خاصی از مدیریت زنجیرهی تأمین (بنابر تخصص شرکت ارائه دهنده و بنابر نیاز شرکت متقاضی) شامل انبارداری داخلی و برون مرزی، خدمات پایانهای، خدمات اداری، تشریفات گمرکی و غیره را از ابتدای مرحلهی خرید یا فروش تا انتهای مرحله ورود به محوطهی متعلق به خریدار، عرضه میکند. ضمن اینکه در زمرهی این خدمات، محصولات نرم افزاری فناوری اطلاعات و خدمات تجزیه و تحلیل نیز ملحوظ است. علاوه بر خدمات مزبور، امور مدیریت برای رفع موانع متنوع بر سر راه خدماترسانی لجستیکی هم انجام میپذیرد. این نوع لجستیک، پاسخگوی بخش بزرگی از نیازهای متنوع کارفرمایان، با کمترین نیاز به انبارداری و تعمیرات، کاملاً زمانبندی شده، به صرفهی اقتصادی، قابل اعتماد، راحت و همراه با آسودگی خاطر میباشد. به دلیل تخصص بالای لجستیک طرف سوم، بهای خدمات اغلب از لجستیک طرف دوم کمتر میشود.
لجستیک طرف چهارم ( 4PL) مفهوم جدیدی است که اخیراً به بازارها راه پیدا کرده و به معنی تجمیع کنندهی امور لجستیکی است که کل “یک نوع” زنجیرهی تأمین را طراحی میکند، میسازد و تأمین مینماید. این نوع لجستیک بنا بر نیاز متقاضی با به کارگماشتن یک نظام کاملاً فراگیر در امور مشاوره و نظارت، امر مدیریت بر تمامی فعالیتهای زنجیرهی تأمین را اعمال میکند. بدین ترتیب مشتری با یک مراجعه، تمامی فرایند زنجیرهی تأمین را به خدمت میگیرد. در این نوع لجستیک، طرف چهارم در واقع پیمانکار کل محسوب میشود و چگونگی کار و فناوری را از ابتدا تا انتهای زنجیره در اختیار مشتری میگذارد.
بدین ترتیب لجستیک طرف چهارم با انعقاد قرارداد با چند شرکت طرف سوم، ضعف شرکتهای لجستیک طرف سوم را که صرفاٌ بخش محدودی از خدمات یک زنجیرهی تأمین را ارائه میکنند، جبران کرده و سراسر زنجیرهی تأمین، از ابتدا تا انتها را تحت پوشش قرار میدهند. ریسک اصلی اینست که شرکت کارفرما باید به طور بسیار نزدیک و تنگاتنگ با این مشاور لجستیکی کار کند و کل اطلاعات محرمانه را در اختیار شرکت مزبور قرار دهد. در مقابل، شرکت لجستیکی کل ریسک کار را میپذیرد و با حفظ مدیریت بی طرف (فاقد هر گونه منافع)، بازخورد انواعِ اطلاعات غیر تبعیضی، راههای افزایش بازدهی و صرفه را در اختیار مشتری قرار میدهد. لجستیک طرف چهارم که به عنوان تأمین کنندهی لجستیکی پیشرو شناخته میشود، معمولاً در قالب تعداد زیادی از شرکتهای مشاورهای هر یک برای یک نوع زنجیرههای تأمین فعالیت میکنند.
لجستیک طرف پنجم (5PL )- بر خلاف لجستیک طرف چهارم که فقط در یک زنجیرهی تأمین خاص و با یک کارفرمای بزرگ کار میکند، دارای چندین مشتری بزرگ است. در این حالت یک زنجیرهی تأمین خاص به شبکهی تأمین تحول مییابد. فعالیت آنها بر پایههای ( e-commerce , e- business ) بنا شده است، بنابراین به نسبت سایر لجستیکها، بهترین خدمات با کمترین هزینه ها را ارائه میدهند. این شرکتها تمامی کسب و کارشان از ابتدا تا انتها، صرفاً بر پایهی الکترونیکی است و با تعداد زیادی شرکت لجستیکی طرف سوم یا تعداد کمتری لجستیک طرف چهارم کار میکنند. ریسک کار کردن با شرکتهای طرف پنجم اینست که آنها ممکن است با چندین شرکت رقیب نیز همکاری کنند و عدم محرمانگی مابین کارفرما و شرکت طرف پنجم، ممکن است ناخواسته به درز اطلاعات منجر شود که این موضوع برای سرنوشت شرکتها بسیار خطرناک است.
انواع لجستیک بر حسب اندازه و وسعت
در جهان امروزین، مفهوم لجستیک و روابط بین عوامل ذیربط به تدریج توسعه یافته است. هم اکنون انواع فضاهای لجستیکی در وسعت و اندازههای پارک، بندر خشک، دهکده، مرکز، هاب و شهر وجود دارند که هر کدام خصوصیات ویژهی خود را دارند. این فضاهای لجستیکی نه تنها به عنوان حلقههای اتصال شیوههای مختلف حملونقل، بلکه در نقش رابط بین تولید، خدمات، حملونقل، نظام توزیع، ارتباطات نرمافزاری و غیره عمل میکنند.
در تصویر زیر، انواع پایانهی بندری (کانتینری دریایی، هاب واسطهای و پایانهی دوبهای)، پایانههای ریلی ( اسکلهای و نزدیک اسکلهای، پایانهی میانوجهی، مرکز بارگیری و پایانهی اقماری) و مراکز توزیع (جابجایی کالا یا کانتینر از دریایی به زمینی، از بندرگاه به بندر خشک و از بارانداز به انبار) نشان داده شده است.
مبحث دیگر موضوع خوشههای لجستیکی یا تجمیع فعالیتهای لجستیکی در یک محدودهی جغرافیایی است که معمولاً در قالب یک شهرک تمام عیار ایجاد میشود. هر خوشهای شامل سه گروه اصلی کسبوکار میباشد. گروه اول شرکتهای حملونقلی، فورواردری، خدمات لجستیک طرف سوم (3PL) است.
گروه دوم از شرکتهایی تشکیل شده که فعالیتها آنها نیازمند عملیات لجستیکی نظیر توزیع و انبارداری و همچنین تولیدکنندگان مونتاژی سبک میباشد.
گروه سوم شامل شرکتهایی است که خدمات مکمل به شرکتهای لجستیکی ارائه میدهند (مانند نگهداری و تعمیرات، فناوری اطلاعات، خدمات حقوقی و غیره).
دسترسی به چند شیوهی مختلف حملونقل، انبارها و بار اندازها، کارگاهها و سولههای فعالیت، خدمات گمرکی، بانکی و اداری مختلف، خدمات رفاهی از ملزومات اولیهی چنین خوشه هایی است. نزدیکی مجموعهای از کسب و کارهای مرتبط در کنار یکدیگر، ضمن کاهش زمان انجام خدمات، هزینههای جانبی را هم به طرز چشمگیری تنزل میدهد. هر خوشهی لجستیکی ممکن است از چندین مرکز لجستیک تشکیل شود. بدین معنی که رابطهی بین چنین خوشههایی به گونهای تنظیم میشود که برای ایجاد امکان کنترلهای گمرگی، به اجبار دارای حصارکشیهای مطمئن با دو درب ورود و خروج مستقل تحت نظر گمرک میباشند.
در ایران نیز تعدادی از این سیستمهای لجستیکی در اندازههای سرزمینی متفاوت وجود دارند. ولی به دلیل اینکه هنوز مجموعه کارکردهای به هم مرتبط شامل شیوههای مختلف حملونقلی بهم پیوسته، خدمات گوناگون دارای ارزش افزوده، نظامهای پیشرفتهی نرمافزاری و MIS، به طور پیشرفته شکل نگرفته است، کشور ایران در ابتدای این راه قرار دارد. موضوع اصلی اینست که نه تنها شیوههای مختلف حملونقل و سایر خدمات به لحاظ سرعت، کیفیت و بهای تمام شدهی خدمات از رتبهی چندان رضایت بخشی برخوردار نیستند، بلکه حلقههای اتصال مجموعههای تشکیل دهندهی لجستیکی نیز فاقد قوت قابل قبول میباشند
در تصویر زیر سطح تأثیرگذاری عوامل ارزش افزوده لجستیک راه آهن ، زیرساخت و نیروی کار در ارتباط با زنجیرهی ارزش (و در درون آن لجستیک) نشان داده شده است. میزان تأثیرگذاری به پنج سطح بسیار زیاد، زیاد، متوسط، اندک و بسیار ناچیز قابل تقسیم است.
- تحقیق و توسعه (گشودگی نوآوری و طراحی همکارانه) –
دارای ارزش افزوده بسیار زیاد، نیاز به زیرساخت بسیار ناچیز و تعداد نیروی کار متوسط
(ولی مبتکر و دانشمند).
- تأمین وتدارک (نرمش و تطابق پذیری، مواد جدید)–
دارای ارزش افزوده زیاد، نیاز به زیرساخت متوسط و تعداد نیروی کار بسیار ناچیز.
- ساخت (پرینت سه بعدی، رباتیک، ساخت صنعتی توزیع شده)–
دارای ارزش افزوده اندک، نیاز به زیرساخت بسیار زیاد و تعداد نیروی کار متوسط.
- توزیع (خودکار کردنِ انبارها، پایانه ها و خودروها)–
دارای ارزش افزوده متوسط، نیاز به زیرساخت بسیار زیاد و تعداد نیروی کار متوسط.
- بازاریابی (تجارت الکترونیک، تسهیلات و امکانات چندگانه) –
دارای ارزش افزوده زیاد، نیاز به زیرساخت اندک و تعداد نیروی کار متوسط.
- خدمات (اینترنت اشیاء، خدمات مشترک)-
دارای ارزش افزوده بسیار زیاد، نیاز به زیرساخت بسیار ناچیز و تعداد نیروی کار بسیار زیاد.
همانگونه که نشان داده شده، هر مرحله در حوزهی لجستیک، دارای خصوصیات منحصر به فردیست و میزان ارزش افزوده و نیاز به زیرساخت و نیروی کار متفاوتی را میطلبد.
صرفاً به عنوان ارائهی یک نمونه، در شکل زیر مشخصات تحول از لجستیک خرده فروشی سنتی به لجستیک خرده فروشی تجارت الکترونیک نشان داده شده است. در خرده فروشی سنتی، خریدار به فروشگاه میرود و مستقیماً کالا را تحویل گرفته و به منزل حمل میکند. اما تحول جدید در قالب چند تغییر مهم شامل ارتباط اینترنتی خرده فروشان با شرکتهای پستی، خرده فروشی اینترنتی، تحویل کالای درب منزل، ثبت سفارش اینترنتی، عدم مسافرت مشتری برای ارسال و دریافت بسته (و آمدن عوامل خدماتی به درب منزل او برای تحویل گیری/دهی)، و اخیراً با ورود تأمینکنندگان و عمدهفروشان به حوزهی خردهفروشی، بازپسگیری کالای خریداری شده در صورت عدم تمایل مشتری به هر دلیل، انجام میپذیرد.
در نمودار زیر چرخههای متفاوت برگشت در هر مرحله برای دو نوع کالاهای فنی و بیولوژیکی نشان داده شده است. برخی از این چرخهها از نوع تعمیری یا بازیافتی هستند. چنین چرخه هایی ضمن کاهش هزینههای تأمین، موجب فعال شدن سیستم لجستیک میشوند.
در برنامههای پنجسالهی توسعه، اولاً تقاضای بار (به ویژه معدنی) و مسافر (گردشگری) داخلی، مسائل لجستیکی، دالانهای ترانزیت و ترانزیتی بینالمللی به دقت مورد توجه قرار نمی گیرند. ثانیاً برخی از اهداف مصوب نیز فاقد شاخصهای کمی و زمانبندی اجرایی بوده و لذا قابلاندازه گیری مقادیر پیشرفت در طول زمان نیستند. میزان پیشرفت مواردی هم که دارای شاخصهای کمی میباشند، عموماً فاقد زمانبندی دقیق اجرایی هستند یا اینکه در نهایت از طرف دستگاههای ناظر پیگیری نمی شوند. بدین ترتیب مدیران راهآهن تقریباً به برنامههای مصوب وقعی ننهاده و در صورت طرح هرگونه پرسش، مشکل را به کمبود بودجه تخصیص یافته مرتبط میکنند.
شاید دلیل اصلی کم عنایتی مدیران ارشد راهآهن به آیندهی این زیربخش، تمرکز بیش از حد به امور ترابری و جاری است که آنان را از فکرکردن بر روی اهداف بلند مدت و مسائل راهبردی دور میکند. چنانچه مدیران راهآهن کل ترابری ریلی را به بخشخصوصی واگذار کنند و ساختار راهآهن تحول یابد، آنگاه میتوان بخش توسعهی خطوط ریلی را از شرکت ساخت و توسعهی زیربناهای کشور منفک کرده و به آن منتقل نمود. در این صورت سطح کارآیی راهآهن جهش خوبی را شاهد خواهد بود.با توجه به شرایط موجود کشود، راهآهن برای توسعهی ظرفیتهای شبکهی خود، “باید” به جای تکیه بر منابع عمومی، به رویکرد جذب منابع بخشخصوصی معطوف شود. تقریباً طی سه برنامهی پنجسالهی اخیر، عمده سرمایهگذاریهای انجام شده از سوی بخش خصوصی، در زمینهی خرید ناوگان ریلی بوده است. با وجود ارائهی پیشنهادهای متعدد بابت انجام سرمایهگذاریهای هنگفت در زمینههای مختلف، هنوز راهآهن نتوانسته نسبت به جذب سرمایههای قابل توجه از طریق O.T یا سایر روشهای مشابه اقدام مؤثری انجام دهد.
سرمایهگذاریهای انجام شده از محل منابع عمومی به سبب تعدد زیاد آنها (320 طرح احداث خطوط جدید که یک سوم آنها حتی دارای پیشرفتی کمتر از 20 درصد هستند)، به نازل شدن میزان تخصیص اعتبار سالانه بابت هر طرح و لذا طولانی شدن مدت اجرای همهی آنها منجر میگردد. مضافاً اینکه، انتخابهای نابجای طرحها به سبب اعمال فشارهای برونسازمانی، موجب میشود که عمدهی آنها پس از افتتاح، از بازدهی و اثربخشی اندکی برخوردار باشند. برخی از آنها طی دهههای متمادی پس از راهاندازی، درآمدهای بسیارکمتری نسبت به هزینههای استهلاک، نگهداری و بهرهبرداریدارند و بر افزایش تعرفههای حمل ریلی آثار منفی باقی میگذارند. در اینجا به چند روش متفاوت برای به تصویب رساندن تعداد زیاد طرحهای بی (یا کم) فایده اشاره میشود:
یکی از شگردهای مسئولین استانی در گنجاندن یک پروژهی ریلی کم فایده با ابعاد محلی به عنوان یک طرح ملی اینست که ابتدا با اعمال فشار، پروژهی محلی مزبور را صرفاً برای انجام مطالعات به وزارت راه و شهر سازی و سازمان برنامه و بودجه میقبولانند و در پیوستهای مطالعاتی بودجه قرار میدهند. ولی در حالی که هنوز مرحلهی دوم مطالعات (برای تهیه نقشهها و محاسبات، تعیین مسیر دقیق، حجم عملیات شامل ساختمانی، خاکی و سازهها و هم چنین برآورد میزان سرمایهگذاری لازم) شروع نشده، مسئولین مزبور با تخصیص اعتبارات استانی، پروژه را شروع میکنند. پس از تکمیل مطالعات و معلوم شدن عدم توجیه اقتصادی کافی اکثر آنها، با کمک گروهی از مسئولین اهل آن منطقه اما مقیم مرکز، و همچنین نمایندگان مجلس و غیره، سازمان برنامه و بودجه را مجبور میکنند که پس از چندی، پروژهی هزینه شده را تصویب نموده و برای آن ردیف بودجه مشخص کند. اینکار مجوز رسمی را در اختیار آنان قرار میدهد تا همه ساله از طریق رسانههای مختلف برای اخذ تخصیص بیشتر بودجه فشار وارد آورند. هیچ سازوکاری برای جلوگیری از این گونه مداخلات مخرب در امر عمران ملی شناخته و اعمال نگردیده است.
روش دیگر چسباندن یک طرح جدید کم بازده به طرح مصوب موجود است. با این کار بدون اینکه مراحل سخت توجیه فنی- اقتصادی یک طرح جدید تهیه شود و کارشناسان و مسئولین متعددی راضی به تأیید آن طرح کم بازده شوند، فقط با تغییر نام طرح مصوب موجود، از بودجهی تخصیصی سالانهی آن استفاده میکنند. اینکار به سادگی در سازمان برنامه و بودجه یا کمیسیونهای عمران و بودجه مجلس قابل انجام است. به عنوان مثال یک طرح مناسب مصوب به نام گلگهر- شیراز وجود داشته است. به مرور زمان چندین طرح مجزا و بزرگ و بسیار کم بازده اقتصادی به نام آن افزوده شده است. هم اکنون نام فعلی آن “احداث راهآهن گلگهر – نيريز-استهبان – فسا – شيراز و آنتني داراب و جهرم، داراب-زادمحمود و لار – زادمحمود” است. طرح اصلی به دلیل کنده شدن بخش مهمی از بودجهی سالانهی آن، پیشرفت فیزیکی چندانی ندارد.
سادهکردنفرایند مطالعات فنی- اقتصادی طرحها در شرکت ساخت و توسعهی زیربناهای کشور در یک دههی قبل، راه را برای به تصویب رساندن طرحهای کم فایده هموار کرده است. بهبود این فرایند علمی میبایست در دستور کار وزارتخانهی متبوع قرار گیرد.
از طرف دیگر سازمان برنامه و بودجه باید برای تصویب هر طرح فقط “منافع مالی” (سود و زیان در دوران بهرهبرداریناشی از سرمایهگذاری) را برای تصویب آن مورد بررسی قرار دهد. به دیگر سخن، نمیبایستی به هنگام تصویب طرح، “منافع اقتصادی” (شامل هزینههای ملی در زمینههای کم کردن میزان مصرف سوخت و قطعات، تصادفات و آلودگیها ) را ملاک توجیه شدن آن محسوب کند. در این صورت راه برای ورود طرحهای کم (یا بی) فایده به فهرست طرحهای مصوب نسبتاً بسته میشود. البته سازمان برنامه و بودجه میتواند “منافع اقتصادی” راهآهن را کلاً محاسبه و به هنگام تأمین بودجه به کل طرحهای زیربخش ریلی اختصاص دهد.
روش جدیدی که طی یک دههی اخیر باب گردیده است، درج مستقیم یک طرح کاملاً جدید و عموماً غیر قابل توجیه که حتی مطالعات فنی- اقتصادی آنها انجام نشده، در قانون بودجهی سالانه است. اینکار با اعمال نفوذ مجموعهای از نمایندگان مجلس صورت میپذیرد. تقریباً یک دوجین طرح بدین طریق در فهرست طرحهای دارای ردیف بودجه منظور گردیدهاند که طرحهای همدان- سنندج یا رودهن- لاریجان- آمل از آن جملهاند. مثلاً مقاومت کارشناسان وزارت راه و شهرسازی و سازمان برنامه و بودجه برای جلوگیری از ورود طرح آنتنی بسیار پرهزینهی رودهن- لاریجان- آمل به طول 136 کیلومتر در منطقهی کوهستانی با 78 کیلومتر تونل و 5 کیلومتر پل و نیاز به سرمایهگذاری دست کم 78 هزار میلیارد ریال کاملاً بی نتیجه بوده است.
گاهی اعمال نفوذ فقط یک فرد قدرتمند نیز برای تصویب رساندن طرحهای کاملاً بی فایده کفایت میکند. طرحهای هفت تپه – شوشتر و یزد- اقلید فقط بر مبنای اصرار صرفاً یک نفر به تصویب رسیده و بودجه گرفتهاند. هفت تپه- شوشتر پس از ساخته شدن فعلاً بلااستفاده باقی مانده و مستهلک میشود. مسیر یزد- اقلید که در موقع تصویب آن، هیچ فایده اقتصادی به جز کوتاهترکردن راه زوار مردم شیراز برایش متصور نبود، هم اکنون مراحل پایانی ساخت را طی میکند. خوشبختانه اخیراً در نزدیکی این مسیر معادنی کشف و احتمالاً فعال شوند.
یکی ار دستاویزهای اصلی در تصویب طرحها، مقاوله نامهها، معاهدات، تفاهم نامهها و مصوبات مجامع بینالمللی در احداث دالانهای ترانزیتی ریلی بین الدول است. طرفداران احداث یک طرح با این استدلال که ایران در راستای انجام تعهدات خود باید فلان مسیر را احداث کند، سعی میکنند که به اهدف خود نائل شوند. در حالیکه این گونه مصوبات و معاهدات، توصیههایی بیش نیستند و جنبهی اجبار ندارد. کما اینکه راهآهن کرمان- زاهدان بر همین مبنا و با فرض بارهای بسیار زیاد کشورهای عضو آسه آن و هند به سمت پاکستان، ایران، ترکیه و اروپا احداث شده است. ولی در واقع نه تنها هیچ باری وجود نداشته، بلکه کشورهای طرف مقابل یعنی هند در بارهی احداث خط مربوطه و پاکستان در بازسازی محور تفتان- کویته همواره طفره رفتهاند.
در مطالعات مرحله اول و دوم برای توجیهکردنطرح، در برابر نشان دادن تقاضای “آرمانی”، از اعلام بسیاری از نیازهای اساسی طرح برای سرمایهگذاری صرفنظر میشود. اما در مواقعی که قرارداد با طرف خارجی بسته میشود، طرح به صورت یک مجموعه (گلوبال) دیده میشود و در نتیجه حجم سرمایهگذاریهای واقعی نشان داده میشود.
اما این مطلب (نمایان گشتن نبود توجیه اقتصادی آن طرح) نه تنها موجب متوقف شدن فرایند تصویب نمی شود، بلکه با استناد به تفاهم نامهی مزبور با طرف خارجی (که با وام یا فاینانس همراه است)، فرایندهای تصویب طرح یکی پس از دیگری به سادگی طی میشود.
در یک کلام، برای تعیین نیازهای واقعی این زیربخش واپس نگهداشته شده، صدای کارشناسان اصلی راهآهن در پس صدای کارنشناسان و قدرتمندان شنیده نمی شود و بخشی ازمنابع عمومی اثر بخشی و بازدهی کافی در بر ندارد. بهترین روش برای حل این معضل بزرگ راهآهن که تقریباً طی دو دههی اخیر عارض گردیده به شرح زیر پیشنهاد میشود:
- اولویت بندی طرحها بر حسب هزینه- فایده آنها در برنامهی پنجسالهی بعدی (فارغ از محل منابعی که دریافت میکنند).
- در اولویت بندی طرحها، علاوه بر معیار هزینه- فایده، باید تمامی آنها با یکدیگر مقایسه شده و بهترینها برگزیده شوند.
- تجمیع منابع (عمومی و تسهیلات).
- اختصاص بودجه به فهرست طرحها با فرض اتمام موارد اولویت دار حداکثرطی 5 سال.
- با اتمام هر طرح، طرح بعدی وارد فهرست قابل تخصیص میشود.
در این راستا دو شرط باید در نظر گرفته شود:
- طرحهای نیمه تمامی که به لحاظ اجرایی حداکثر یکسال دیگر به مرحلهی افتتاح میرسند، در فهرست اولویتها قرار داده شوند.
- پرداخت مطالبات طرحهای کنار گذاشته شده در اولویت قرار گیرد.
- بابت رفع کمبودهای بسیار لازم اجرایی تمامی طرحهای راهاندازی شدهی قبلی نیز به تدریج اعتبار تخصیص داده شود.
در هر حال، در این نوشتار، پیشنهادهای سرمایهگذاری که متعاقباً ارائه میگردد، با فرض ایجاد تغییرات اساسی در رویکردهای راهبردی یاد شدهی بالا میباشد.
اولویت بندی طرحها
تجارب علمی نشان میدهد که یکی بار ریلی از معیارهای داشتن بالاترین بازده در حملونقل، انتخاب نوع وسیلهی حملونقل، متناسب با میزان تقاضا است. به تعبیری میزان تقاضای حمل، بر نوع وسیلهی نقلیه قابل استفاده در بخش عرضه، تأثیر مستقیم میگذارد. مثلاً در حملونقل عمومی درون شهری، انواع سطوح تقاضاها به تفکیک: کم، کمتر از متوسط، متوسط، نیمه انبوه و انبوه، به ترتیب با وسایل نقلیهای متناسب با همان میزان تقاضا چون تاکسی، مینی بوس، اتوبوس، خط بی.آر.تی. یا تراموا، و مترو تأمین میشود. در حملونقل بین شهری، راهآهن تکخطه معادل یک بزرگراه، دوخطه معادل آزادراه سه بانده و دوخطهی تراکبندی شده معادل آزاد راه 5 تا 6 بانده در نظر گرفته میشود. البته این معیارها به صورت کلی طرح شده و عوامل زیادی در تعیین ظرفیتها دخالت دارند که هر یک از آنها بار ریلی میتواند این معادل سازیها را تا حدی دگرگون سازد.
حال اگر برای یک تقاضای محدود، وسیلهی حملونقل پرظرفیتتری انتخاب شود، یقیناً از بهرهوری حملونقل کاسته میشود. در هر حال این معادلسازیها برای دادن دیدگاه به مسئولینی است که برای برآورده ساختن یک تقاضای اندک، سراغ بالاترین و گرانترین ظرفیتسازیها میروند. در حملونقل مثالی است که میگوید: برای حمل روزانهی چند جعبه شیرینی، لازم نیست که یک تریلر خریداری شود. حال تصور شود هم اکنون سرمایهگذاریهای سنگینی برای ساخت خطوط ریلی پرظرفیت انجام میشود که که صرفاً چند اتوبوس و کامیون نیازهای حمل و نقلی منطقه را کاملاً مرتفع میکنند.
دخالت مسئولین در بهم ریختن اولویتها
حتی اگر کارشناسان بتوانند بر اساس روشهای علمی میزان بازدهی و درآمدزایی طرحهای نیمه تمام را بار ریلی مشخص و آنها را اولویت بندی کنند، آیا مسئولین مربوطه به این نوع اولویت بندیها تمکین میکنند؟ بنا به دلایل زیر خیر:
- در کشورهای مدرن، فرایند تصویب طرحهای ملی، بسیار پیچیده و طولانی است. اگر زمانی معلوم شود که کسانی در امر انتخاب گزینههای طرحهای ملی دخالت و اخلال کردهاند، به رسوایی رسانهای، برکناری مسببین و تعقیب حقوقی آنها منجر میشود. در حالی که مسئولین ایرانی در یک نطق عمومی با حضور رسانههای جمعی، دربارهی اِعمال نفوذ خود و همکارانشان در به تصویب رساندن و اخذ بودجه طرحهای فاقد بازدهی منطقه، با افتخار لاف میزنند. طبعاً این نوع فساد نهادینه شده است.
- علاقه مندی مسئولین به کلنگ زنی، افتتاح طرحها، رکوردزنی اجرایی نسبت به دورههای قبل، بریدن روبان و انجام تبلیغات در رسانههای مختلف، به خودی خود از عوامل مهم برای تغییر در اولویت بندی طرحهاست. بعضی از مسئولین شوق وافری دارند که ادعا کنند فلان طرحها از ایدههای من بوده و من کلنگ آن را به زمین زده ام. چگونه میتوان پذیرفت که یک مقام اجرایی عالی مقام، بدون داشتن واهمه از بازخواست قانونی (به دلیل تحمیل هزینه به دولت پیش از تصویب و تأمین بودجهی مربوطه) ضمن عمل کلنگزنی برای یک طرح بزرگ و بسیار سرمایهبر، قول بدهد که واگذاری بودجه به آن را به هر طریق ممکن ترتیب خواهد داد.
عدهای نیز برای کشاندن مقامات بالاتر به منطقهی خود و گرفتن قولهای مساعد از آنها، این گونه مقامات را شناسایی کرده و با ترفندهایی از آنها برای حضور در مراسم کلنگ زنی یا افتتاح بعضی از طرحهای تبلیغاتی، دعوت به عمل میآورند. مدیران ارشد باید بدانند که یک اظهار نظر مثبت از سوی آنها (به ویژه حین سخنرانی رسمی)، پیش زمینهای برای پیگیری مصرانهی عدهای برای گرفتن مصوبات بعدی میشود. برای همین مقاصد ویژه است که ریخت و پاشهای زیادی برای برپایی مراسم کلنگ زنی یا افتتاح صورت میپذیرد. باید مسئولین بر این امر واقف باشند که کلنگ زنی طرحهای کم بازده، صرفاً یک بازی سیاسی نیست، بلکه افزایش سطح انتظارات مردم منطقه را به دنبال دارد. پس از گذشت مدتهای طولانی و برآورده نشدن این انتظارات، مردم محلی، مسئولین بعدی را به بی توجهی، کم کاری و ناکارآمدی متهم میکنند.
- از طرف دیگر مسئولین اجرایی همواره سعی میکنند که برای تخصیص بودجهی سالانه به طرحها، سادهترین، سریعترین و در عین حال پرطرفدارترین طرحها را انتخاب کنند تا اولاً ادعای رکوردزنی کنند و ثانیاً قبل از کنار رفتن از مسئولیت فعلی خود، بتوانند آنها را به انجام برسانند. بنابراین طرحهای دارای بیشترین فشار سیاسی پشت آنها یا دارای قابلیت اتمام سریعتر (مثلاً واقع در دشتها) را برای تخصیص بودجه برمیگزینند و کاری به میزان بازدهی سرمایه و اثربخشی طرح ندارند. یقیناً وجود یک چنین منافع شخصی در بین مسئولین، بر امر اولویت بندیهای علمی طرحها سایه افکنده و منافع ملی را به خطر میاندازد.
- زخمیکردنطرحها نیز در بهم ریختگی اولویتها نقش زیادی دارد. مسئولین سعی میکنند تا به هر ترتیب ممکن، مقداری بودجه از هر محل (حتی نامربوط و محلی) را برای شروع طرح مورد نظر خویش هزینه کنند تا بتوانند آن را در اولویت بالاتر اجرایی قرار دهند.
شاید این گونه مسئولین در فضای سیاسی پرورش یافته و رشد کردهاند و دورههای کارشناسی برنامهریزی اجرایی را طی ننموده باشند. برای همین متوجهی مفاهیمی چون کمبود منابع، میزان بازدهی و اثربخشی سرمایه، سطح اتلاف منابع سرمایهگذاری، کندی سرعت تکمیل طرحهای حیاتی و غیره نمی شوند. شاید هم هیچ مرجع قدرتمندی در سطح دولت و مجلس وجود ندارد تا معیارهای علمی را در راستای افزایش بازدهی سرمایهگذاریهای ملی اعمال کند.
چنین به نظر میرسد که مثلاً در سطح حملونقل بودجهای اختصاص مییابد و هر گروه بر حسب میزان قدرت چانهزنی خود تلاش میکند تا در راستای هر چه سریعتر اجرا کردن طرحهای مورد نظر خود، سهم بیشتری را دریافت کند. یقیناً چنین روند نامطلوبی که بازدهی سرمایهگذاریهای ملی را به طرز اسفباری نازل ساخته، نمی بایستی همچنان تداوم داشته باشد.
- از طرف دیگر، طی چند دههی اخیر یک نوع مسئولیت ناپذیری خطرناک دو طرفه بین مسئولین و کارشناسان به وجود آمده است. هنگامی که از مسئولین پرسیده میشود: چرا چنین طرحهای نازل و کم بازدهی را به تصویب رسانده اید؟ اظهار میکنند “ما که از محتوای توجیهات طرحهای پیشنهادی خبرنداریم. هر چه که کارشناسان بگویند، ما هم برمبنای توصیهی آنها عمل میکنیم”. از طرف دیگر هنگامی که به کارشناسان گفته میشود: چرا شما این طرحهای فاقد توجیه فنی و اقتصادی را تأیید میکنید؟ میگویند: ” ما مخالفت استدلالی خود را به مدیران میانی اعلام میکنیم، ولی آنها پس از عرضهی استدلالهای مربوطه، بالاخره در مقابل دستورهای مدیران ارشد، مقاومت نکرده و کمر خم میکنند”. بنابراین هیچ کس در برابر تصویب این گونه طرحهای بنجل مسئولیت نمی پذیرد. نهادهای نظارتی نیز به دلیل کمبود اطلاعات حرفهای و گستردگی تخلفات، فرصت رسیدگی به این امور را هرگز نمی یابند. ضمن اینکه بسیاری از همین مسئولین نوعاً خودخواه نیز پس از طی مدت زمانی از سمت خود کنار رفته و به جاهای دیگری میروند و مسئلهی تخلف نیز کاملاً لوث میشود.
- به نظر برخی از کارشناسان برای اصلاح این روال نامطلوب، تا زمانی که ساختار یک مرجع عالی اقتصادی شامل تعدادی از نمایندگان دولت و مجلس، همراه با اکثریتی از صاحب نظران بیطرف (و غیر سیاسی) برای رسیدگی به اولویتبندی طرحها مشخص نشود، احتمالاً درب بر روی همین پاشنه خواهد چرخید.
اما بعضی دیگر بر این باورند که بالاتر رفتن سطح مقام تصمیم گیرندگان، گرهی را از این معضل دیرپا باز نمیکند. زیرا با کانال زدن به مقامات بالاتر و با نفوذتر، تصویب طرحها و تأمین بودجه همچنان یک امر سیاسی باقی میماند. به نظر این گروه از کارشناسان، انتخاب یک گروه پنج نفره از صاحب نظران کارشناس (و نه مدیران) متشکل از نمایندگان راهآهن، بخش ریلی شرکت ساخت و توسعهی زیربناهای کشور، دفتر راهوترابری سازمان برنامه و بودجه، یک کارشناس خبرهی بازنشستهی راهآهن و یک استاد دانشگاه متخصص حملونقل ریلی، کارایی بیشتری نسبت به مقامات مسئول دارند. زیرا این گروه فقط به اطلاعات، آمار، ارقام و محاسبات توجه میکنند و کمتر تحت تأثیر فشارهای سیاسی قرار میگیرند. مدیران فقط حق دارند از میان گزینههای مصوب این گروه، موارد بهینه را انتخاب کنند.
قبل از اینکه به موضوع طرح فوق پرداخته شود، لازم است در مورد قطار سریع السیر کشورهای جهان به سرفصلهایی اشاره گردد.
الف- خصوصیات کشورهای دارای خطوط پر سرعت
- در 16 کشور جهان 46000 کیلومتر خط پرسرعت ساخته شده است. بخشی از خطوط دارای سرعتی بالای 300 کیلومتر در ساعت و بخشی دیگر بالای 200 کیلومتر در ساعت میباشند. از طرف دیگر بعضی از خطوط از نوع پرسرعت نوساز و برخی دیگر خطوط عادی موجود ولی ارتقاء یافته هستند.
در نمودار زیر وضعیت خطوط پرسرعت جهان طی سالهای 1964 الی 2016 نشان داده شده است. راهآهن ژاپن پرچمدار قطارهای سریع السیر بوده است. کشورهای فرانسه و آلمان دنباله روهای بعدی بودهاند. ولی کشور چین که در اوایل این قرن شروع به ساخت خطوط پرسرعت کرده، به لحاظ طول خطوط و حتی فناوری ساخت از پیشتازان این صنعت شده است.
- گرایش اصلی اغلب کشورهای دارای قطارهای سریع السیر، به حمل مسافریست.
- در بعضی از کشورها مقررات جداسازی کامل عبور قطارها حاکم است و قطارهای عادی و سریع السیر فقط در خطوط معمولی و پرسرعت ویژهی خود قادر به حرکت هستند. در برخی دیگر، قطارهای سریعالسیر میتوانند ازخطوط معمولی هم عبور کنند. در بعضی از کشورها برعکس، فقط قطارهای عادی میتوانند در خطوط پرسرعت حرکت کنند. و بالاخره در تعدادی از کشورها طبق مقررات ایمنی خاص، هر دو نوع قطار میتوانند از خطوط یکدیگر گذر نمایند.
- منافع قطارهای سریع السیر شامل صرفهی زمانی برای مسافرین، کاهش سوانح، افزایش رفاه، کاهش تأخیرات و تراکم تردد، کاهش آثار منفی زیست محیطی است. مضرات آن سرمایهگذاری سنگین، هزینههای بهرهبرداری و نگهداری گزاف، اشغال زیاد اراضی گرانبها به دلیل لزوم مستقیم بودن خط آن، خرابکردنمنظرههای طبیعی به دلیل استفادهی زیاد از پل، ترانشه و زیرسازی مرتفع است.
- کشور چین یک استثناء در اغلب زمینههاست. زیرا خطوط پر سرعت این کشور در سال 2019 به طول 31000 کیلومتر بیش از کل خطوط مشابه اروپا و دو سوم جهان بوده است. این سئوال پیش میآید که چرا کشورهای ژاپن و آلمان که مبدع قطارهای سریع السیر از نوع مگلو هستند، خود از آن کمتر استفادهی تجاری میکنند؟ چرا کشور چین از قطارهای مگلو با فناوری آلمانی که زیانده است، همچنان استفاده می کند؟ چرا کشور چین از قطارهای سریعالسیر بهرهبرداری بسیارگسترده مینماید، به گونهای که با قطارهای سریع السیر این کشور در سال 2016 بیش از 464 میلیارد نفر- کیلومتر حمل شده است.
- کشور فرانسه که یک از پیشتازان خطوط پرسرعت بوده، و همچنان در ساخت ناوگان مسافری سریعالسیر پیشتاز است، چرا مدتهاست که مبادرت به توسعهی خطوط پر سرعت خود نمی کند؟
- چرا راهبرد خطوط پرسرعت آلمان (اغلب بالای 200 کیلومتر بر ساعت) در خدمت شهرسازی و اسکان مردم در پهنهی سرزمین و راهبرد فرانسه (اغلب بالای 300 کیلومتر بر ساعت) در رقابت با خطوط هوایی است ؟ آیا کشور فرانسه کاهش میزان سطح تولید گازکربنیک به میزان 4 تا 5 درصد را مد نظر قرارداده، یا هدف اصلی توسعهی تجارت و فروش ناوگان ریلی است؟
- چرا کشورهای دارای خطوط تندرو ریلی تماماً در زمرهی بزرگترین کشورهای توریستی جهان هستند؟
- چرا وسعت اغلب کشورهای پیشتاز در توسعهی خطوط پر سرعت (به جز چین)، کم است؟
- چرا میزان درآمد سرانهی کشورهای دارای خطوط پرسرعت ریلی به جز ترکیه و چین، بالای 30 هزار دلار در سال است؟ چرا از میان 10 کشور برتر دارای خطوط پرسرعت به جز فنلاند، بقیه جزء گروه G20 هستند؟
- چرا کشورهای ثروتمند و وسیع نظیر آمریکا، کانادا و استرالیا به ساخت خطوط تندرو روی خوش نشان نمی دهند و حمل کردن مسافرین در فواصل طولانی را توسط خطوط هوایی ترجیح میدهند؟ مثلاً تنها سه دهم درصد از خطوط کشور آمریکا از نوع پر سرعت است. در یک مطالعه که برای انتخاب یکی از سه گزینهی زیر در فاصلهی بین لس آنجلس و سن فرانسیسکو (به طول 560 کیلومتر) انجام شد
- احداث خط پرسرعت ریلی
- توسعهی زیر ساختهای هواپیمایی موجود
- توسعهی حملونقل جادهای برای حرکت خودروها
با احتساب سرمایهگذاریهای لازم بابت احداث زیرساخت و تأمین ناوگان، هزینههای بهرهبرداری و نگهداری، زمان صرف شده بر روی هر سیستم، هزینههای جانبی(صدا، آلودگی و تصادفات)، معلوم گردید که هزینههای خطوط پرسرعت ریلی به طور قابل ملاحظهای از گزینهی توسعهی زیرساختهای هوایی بیشتر بوده و حتی از هزینههای حاشیهای جادهای نیز افزونتر میباشد. به همین دلیل طرح مزبور به کنار گذاشته شد.
از این نوع سئوالات بسیار است و پاسخ کلی و روشن به آنها این است که هر کشور بنا بر قدرت خرید مردم، شرایط جهانگردی، وسعت کشور، مقتضیات منطقهای و راهبردهای اقتصادی خود، اقدام به سرمایهگذاری در این باره میکند.
حال این سئوال پیش می آید که آیا ایران با وسعت متوسط، درآمد سرانهی اندک، نبود درآمدهای گردشگر خارجی، سرمایهگذاریهای ناچیز و انباشت عقب ماندگی مزمن در صنعت ریلی، لازم است که به سمت سرمایهگذاری در ساخت خطوط پر سرعت وگرانبها برود؟ به نظر میرسد که مسئولین، بدون داشتن هرگونه راهبرد مدون (همانگونه که در ساخت خطوط جدید در نوشتارهای قبلی ملاحظه شد) و بدون داشتن منابع کافی حتی برای بازسازی یا دوخطه کردنخطوط موجود، صرفاً بر اثر نفوذ برخی از مسئولین پشت صحنهی ردهی بالا، این طرح بسیار سرمایهبر را به طرز فاجعه باری به پیش بردهاند.
ب- وضعیت طرح
سابقهی طرح قطار سریع السیر تهران- قم- اصفهان به قبل از انقلاب باز میگردد که در آن زمان توسط یک شرکت ژاپنی مطرح شده است. این پیشنهاد به دلیل این بود که اولاً در آن زمان درآمدهای نفتی ایران بسیار بیشتر از توان جذب کشور بود. ثانیاً درآمدهای توریستی کشور به سرعت رو به رشد بود و شهر اصفهان قطب صنعت گردشگری کشور به حساب میآمد. قرار بود که متعاقباً این خطوط به دیگر شهرهای توریستی شیراز و یزد هم گسترش یابد. با وقوع انقلاب، این طرح مدتها به بایگانی سپرده شد تا اینکه به ناگهان در برنامهی پنجسالهی سوم توسعه، جزو طرحهای مشارکتی قرار گرفت. اما با وجود اغراق بسیار زیاد در میزان تقاضای مسافر، مشکل توجیه اقتصادی آن حل ناشدنی بود. زیرا یا باید بهای بلیتهای آن همتراز کشورهای اروپایی میشد، که با عنایت به بسیار پایینتر بودن قدرت خرید طبقهی متوسط ایران، سطح تقاضا به شدت تقلیل مییافت و لذا طرح از توجیه میافتاد. یا اینکه با ساده سازی طرح، وانمود میگردید که مبلغ سرمایهگذاریها زیاد نیست، که اینکار نیز با تیزبینی سرمایه گذاران داخلی و خارجی برملا میگردید. بنابراین، طی دو برنامهی پنجساله توسعهی ریلی این طرح با وجود داشتن ردیف بودجه و دو پیمانکار، به دلیل نبود سرمایهگذاران علاقهمند، بسیار کند پیش میرفت و تقریباً به بوتهی فراموشی سپرده شده بود. البته طی این مدت با شرکت فرانسوی sncf مذاکراتی انجام شد که اجرای آن برای سرعت 270 کیلومتر در ساعت و 20 ست قطار و بهره گیری از مسیر دوخطهی تهران- قم موجود، به مبلغ 1.32 میلیارد یورو برآورد شد.
اما برای فعالکردن این طرح فاقد توجیه اقتصادی، به جای سرمایهگذاری از نوع مشارکتی، فاینانس خارجی مطرح شد. در سال 89 برای اجرای این پروژه میان ایران و چین مذاکراتی در سطح بالا صورت گرفت و در نهایت شورای اقتصاد طبق یک دستور از بالا و با عجله، مصوبهی اجرای طرح توسط فاینانس کشور چین را به تصویب رساند. در سال 90 سرعت قطارها در حد 300 کیلومتر در ساعت پیشنهاد شد و مبلغ اجرا نیز به 6 میلیارد یورو (بیش از 4.5 برابر) ارتقاء یافت. طبق پیشبینیهای آن زمان قرار بود طرح در دولت دهم مورد بهرهبرداری قرار گیرد.
در دولت یازدهم پروژه مورد بازنگری قرار گرفت و در اسفند 93 یکبار دیگر کلنگزنی توسط رئیس جمهور وقت انجام شد. در سال 95 مطالعات مقدماتی قبلی با تغییراتی به تصویب رسید. ولی متأسفانه مطالعات تفصیلی طرح هنوز هم به اتمام نرسیده است. ریزه کاریهای زیادی مانع از اتمام مرحلهی دوم مطالعات میشود. این طرح 410 کیلومتری در 17 قطعه به اجرا در میآید. از مشخصات طرح 7.6 کیلومتر تونل، 16.25 کیلومتر پل، 4.30 میلیون متر مکعب عملیات خاکی است. البته موضوع تونل زیر زمینی مسیر تهران- قم در آن ملحوظ نشده، و هنوز حجم بسیار زیاد عملیات بتونی مشخص نگردیده است. توجه شود که از مشخصات خطوط پرسرعت، نبود قوسهای افقی و شیب و فرازهای کوتاه و تند است. به همین دلیل با وجودی که مسیر طرح تقریباً از مناطق دشت و کمی تپه ماهور میگذرد و فاقد عوارض طبیعی عمده است، نیاز به چنین مقادیری از پل و عملیات خاکی و بتونی است. در حال حاضر بخشهایی از زیرسازی اصفهان به دلیجان توسط 5 شرکت ایرانی ساخته شده است. میزان پیشرفت طراحی آن 58 درصد است. مقدار پیشرفت فیزیکی زیر سازی بخش قم- اصفهان 30 درصد و نسبت به کل زیرسازی و روسازی 6 درصد آن است.
در سال 94 وزیر وقت راه و شهرسازی اعلام کرد که پس از گشایش اسناد اعتباری با طرف چینی، با توجه به افزایش طول مسیر و تعداد ایستگاهها (احداث یک ایستگاه در زیر فرودگاه امام خمینی و دیگری در کنار حرم قم)، در بخش اول قرارداد، برای ایجاد قابلیت حرکت قطارها با سرعتهای 250 و 300 کیلومتر بر ساعت به ترتیب 20 و 29 میلیارد یوآن درنظر گرفته شده است.
اصولاً بهای تمام شدهی ساخت خطوط پرسرعت به متغیرهای بسیار متنوعی وابسته است. طبق مطالعات انجام شده، هزینهی ساخت هر کیلومتر خط به متغیرهای مؤثری چون طول تونلها و پلها، میانگین و حداکثر سرعت قابل عبور قطارها، توپوگرافی طول مسیر، شرایط آب و هوایی، هزینههای خرید اراضی، نوع، تعداد و اندازهی ایستگاهها، از همه مهمتر طول کل مسیر و غیره وابسته است. هزینهی ساخت هر کیلومتر خط پرسرعت جدید با حداکثر سرعت قطارها به میزان 350 کیلومتر بر ساعت، در کشورهای چین 17 تا 21، اروپا 25 تا 39 و کالیفرنیای آمریکا 56 میلیون دلار تخمین زده میشود. البته یکی از مهمترین متغیرهای تعیین کننده، طول خط است که هر چه بیشتر باشد، میزان سرمایهگذاری به ازای هر کیلومتر آن کمتر میگردد. مثلاً برای خطوط جدیدِ حدود 500 کیلومتری و سرعت بالای 300 کیلومتر در ساعت در اروپا 20 الی 30 میلیون دلار و برای خطوط ارتقاء یافته با سرعت بالای 200 کیلومتر در ساعت 6 تا 15 میلیون دلار به ازای هر کیلومتر خط است. بر اساس یک میانگین کلی و کاملاً تقریبی، بهای جهانیِ ساخت هر کیلومتر خط پر سرعت جدید برای سرعتهای بالای 300 کیلومتر بر ساعت (با احتساب طراحی، زیرسازی و روسازی خط، ساختمان، تأسیسات و تجهیزات ایستگاهها، شبکهی بالاسری و پستهای برق، علائم و مخابرات و دادهها ) با استانداردهای اروپایی به میزان 30 میلیون دلار برآورد میشود. بر اساس سرعت قطارها به میزان 250 کیلومتر در ساعت و طبق استانداردهای پایینتر چینی، هزینهی ساخت هر کیلومتر خط پر سرعت فعلی ایران قریب 20 میلیون دلار برآورد شده است. با این فرض، حجم سرمایهگذاری مورد نیاز برای زیرساخت 410 کیلومتری خط تهران- اصفهان، حدوداً 8.2 میلیارد دلار برآورد میگردد. میزان سرمایهگذاری برای تأمین ناوگان، بستگی به حجم ترافیک، نوع ناوگان و سرعت قطارها دارد. برآورد تقریبی میزان سرمایهگذاری بابت تأمین ناوگان سریع السیر آیرودینامیکی این طرح، حدود یک میلیارد دلار و تجهیزات و امکانات تعمیراتی 450 میلیون دلار (جمعاً 1.45 میلیارد دلار) میگردد. سرمایهگذاری برای ماشین آلات نگهداری واندازه گیری خط 500 میلیون دلار تخمین زده میشود. با احتساب 2 میلیارد دلار برای مشاوره و نظارت بر طرح، مجموعاً به سرمایهگذاری به مبلغ 12.15 میلیارد دلار نیاز است. هنوز وضعیت بخش تهران- قم کاملاً مشخص نیست و ممکن است که با تکمیل طرح تفصیلی و ارتقاء مشخصات طرح، باز هم به این مبالغ افزوده شود. البته مبالغ اجرای پروژها بستگی تام به نوع پروژه، نوع تأمین مالی، نوع قرارداد و قابلیتهای مشاورین و پیمانکاران دارد و به همین دلیل هم بسیار تقریبی است.
ج- آشفتگی بزرگ در طراحی و مدیریت طرح
این اَبَر طرح بدون دراختیار داشتن پنج عامل اصلی به شرح زیر، همچنان در حال اجرای تدریجی زیرسازی دو قطعه در مسیر186 کیلومتری محور قم- اصفهان است:
- نظام و سیستم اجرایی (برنامهی تفصیلی، سازمان اجرایی، تیم مدیریت پروژه، نظام مستندسازی و نظارت مقیم).
- کارگروهها تشکیلی ( بابت رسیدگی و پیگیری دعاوی، تملک اراضی، مدیریت حقوقی، مالی و ریسک)
- تصمیم سازان، مدیران و مجریان متخصص و کارآمد در حد این اَبَر پروژه.
- مطالعات تفصیلی (بابت تعیین تکلیف فوری مشخصات فنی، طول و مسیر خط، تعداد ایستگاهها، سرعت و تعداد قطارها و غیره)
- منابع مالی كافي.
این طرح ابتدا به عنوان خط دوم راهآهن قم- اصفهان در سال 87 مطرح شد و بلافاصله دو پیمانکار ایرانی اجرای آن را شروع کردند. مدتها بعد، در عنوان طرح مصوب، عبارت خط پرسرعت افزوده شد. از سال 89 بدون انجام مناقصه یا حتی ترک تشریفات مناقصه، موافقتنامهای با طرف چینی شامل زیرسازی و بخشی از روسازی قم- اصفهان به اضافهی تأمین 2 رام قطار به مبلغ 13.6 میلیارد یوآن به امضاء رسید. در همین سال مجوز 22 میلیارد یوآنی بخش قم- اصفهان (شامل 15.3 میلیارد یوآن اصل تسهیلات، 2.7 میلیارد یوآن سهم کارفرما به اضافهی سود و بیمهی مربوطه) به امضای شورای اقتصاد رسید.
با انتصاب وزیر جدید در سال 92، طی یک بازنگری کلی طرح، اسناد ترک تشریفات مناقصه کل مسیر تهران- قم- اصفهان با سرعت تقلیل یافتهی 250 کیلومتر بر ساعت و به مبلغ 12.35 میلیارد یوآن (85 درصد سهم طرف چینی) به تصویب رسید. به دنبال آن طرف ایرانی (بانک صنعت و معدن) مبلغ 2 میلیارد یوآن را بابت 15 درصد سهم خود به حساب شرکت چینی واریز کرد. در سال 94 شورای اقتصاد اعتبار طرح را به مبلغ 20 میلیارد یوآن افزایش داد. سپس قرار شد که نظر مشاور خارجی نیز بر روی طرح اخذ و این نظر ابلاغ گردید. برای امور مشاوره و نظارت بر کار طرف چینی، با دو شرکت ایراناستن و ایتالفر ایتالیا قراردادی به مبلغ 1.7 میلیارد یورو منعقد شده است. قرارداد ساخت خط به صورت اصلاحیه DB&F با شرکت مشاور و پيمانكار چینی C.R.E.C. منعقد گرديده و در سال 95 پروژه تحویل پیمانکار شده است. مدت قرارداد 44 ماه برآورد شده است. متعاقباً بین طرف چینی با دو پیمانکار ایرانی توافق به عمل آمد تا به عنوان پیمانکاران دست دوم و تحت نظر پیمانکار چینی به کار خود ادامه دهند. در آخر سال 94 مجری طرح با اختیارات کامل منصوب شد.
تكميل عمليات اجرايي زيرسازي در قالب فاينانس مزبور از سال 1395 آغاز شد و بابت طراحي و انجام امور اجرايي زيرسازي، اولين صورت وضعيت به مبلغ 240 ميليون يوآن در همان سال پرداخت شد. در سال 97 اصلاحيه قرارداد نهایی به مبلغ كل 57.8 ميليارد يوآن (شامل 46.2 ميليارد يوآن براي طراحي و اجراي طرح و 11.6 ميليارد يوآن براي هزينهها ي كارفرمایی) با دستان توانمند مسئولین شرکت راهآهن امضاء و به پیمانکار ابلاغ شد. پیش بینی میشود که بخش تهران- قم به تنهایی 33.5 میلیارد یوآن هزینه در برداشته باشد. البته طبق روایت وزیر فعلی، در حال حاضر برای این طرح 5.2 میلیارد یورو (41 میلیارد یوآن) در نظر گرفته شده که 15 درصد آن توسط ایران و بقیه (34.9 میلیارد یوآن) از طریق فاینانسور چینی تأمین میشود. فعلاً یک ال. سی. 13.7 میلیارد یوآنی در حال گشایش است که مبلغ چهار میلیارد یوآن آن عملیاتی شده است.
از سال 94 به بعد 5 مدیر اجرایی منصوب گردیدهاند و تیم اجرایی برای این اَبَر پروژه تقریباً در حد تک نفره بوده است. مشاور ایتالفر بنا به دلیل پرداخت نشدن دستمزدش، در اواخر سال 97 انصراف خود را از نظارت بر طرح اعلام نمود و در حال حاضر نظارت فعال محلی (توسط شرکت ایران استن) نیز برقرار نیست. لذا به دلیل قصور کارفرما، بخش عمدهای از صورت وضعیتهای اجرای طرح بلاتکلیف مانده و اسناد دعاوی پیمانکار چینی علیه کارفرما بابت تأخیر مکرر در اجرای تعهداتش مرتباً حجیمتر میشود. طبق مفاد قرارداد منعقده، این تأخیرها جرائم سنگینی را در پی دارد. مشکلات پرداختهای بینالمللی بر اثر عدم عضویت کشور در FATF نیز مزید بر علت شده است. در این وضعیتِ بلاتکلیفی فنی و اجرایی و تغییر مکرر مجریان پاره وقت طرح، نظامهای آموزش و انتقال دانش فنی برای بومی سازی فنآوریهای راهآهن پرسرعت و همچنین هماهنگی با مشاورین و سازندگان داخلی توانمند، به کلی رها شده است. ضمن اینکه پایگاه داده و مستندات طرح نیز ضعیف و پراکنده باقی مانده است.
یکی از مهمترین و اصلیترین مشخصات طرح، سرعت حرکت قطارهاست که بارها تغییر کرده و بین 300 به 250 کیلومتر در ساعت در نوسان بوده است. تا بالاخره در قرارداد منعقده به 250 کیلومتر بر ساعت ثابت مانده است. اما اخیراً وزیر راه و شهرسازی بر افزایش سرعت قطارها به 350 کیلومتر بر ساعت اصرار می ورزد. بنا بر فشارهای مقامات عالی رتبه و سلیقهی خاص مدیران ارشد، تعداد و محل ایستگاهها به کرات زیاد شده است و به همین مناسبت مسیر خط هم دستخوش تحول شده است. بدیهی است که به دلیل تغییرات مکرر در مشخصات اصلی طرح پس از انجام طراحی تفصیلی، کارفرما مشمول جریمههای سنگین دیگر میگردد.
مشخصات ساخت این نوع خطوط به قدری حساس است که حتی ایجاد تغییر دراندازهی مؤلفههای خط در سطح میلیمتری هم عبور قطارها با سرعت 250 کیلومتر در ساعت را با خطرهای جدی مواجه میسازد. شاید مشکل عجیبی که در ابتدا به نظر میآید، ساخت زیرسازی توسط دو پیمانکار ایرانی طی چند سال و متعاقباً از سال 95 تحت نظر پیمانکار چینی، بدون حضور مستقیم مشاور ناظر معتبر بینالمللی و ناظر مقیم است. پیمانکاران ایرانی ساخت زیرسازی خطوط معمولی، بعضاً به دلیل رعایت نکردن استانداردهای کامل مهندسی، باعث تغییر شکل و نشست زیرسازی و سوانح سبک شدهاند. چگونه میتوان به کیفیت زیر سازی در حال انجام این خط توسط پیمانکاران دست دوم ایرانی دقیقاً مطابق با نقشههای تفصیلی و دستورالعملهای ساخت مربوطه، اعتماد 100 درصد نمود؟ البته بخش مهندسی وزارت راه و شهرسازی اطمینان میدهد که طراحی و ساخت زیرسازی خط در حد استانداردهای بینالمللی بوده است و از این نظر جای هیچ گونه نگرانی نبوده و مشکلی ایجاد نخواهد گردید.
اخیراً در یک چرخش مثبت، مقرر شد که مسیر تهران- قم به صورت قطار برقی معمولی توسط قرارگاه خاتمالانبیاء اجرا شود و بخش قم- اصفهان در قالب خط پرسرعت توسط پیمانکار چینی انجام پذیرد. پیشبینی شده که با اتخاذ این روش، میزان سرمایهگذاری به سطح 33 میلیارد یوآن تنزل کند. اولاً در این رابطه هنوز با پیمانکار چینی مذاکره نشده است. ثانیاً به تازگی اجرای چنین پروژهای با توجه به شرایط اقتصادی کشور به زیر سئوال رفته است. این بدین معنی است که از نظر سیاستگذاران، بازدهی سرمایهگذاری پروژهای ریلی ایران هیچ اهمیتی ندارد و اگر شرایط اقتصادی به حالت معمولی برگردد، اجرای آن کاملاً بلامانع است. از طرف دیگر برای اجرای چنین طرح ملی بزرگ، ابتدا کل اراضی مسیر خریداری می شود تا متعاقباً اجرای آن با مشکلی مواجه نشود. اما چنین نشده و اخیراً نماینده مجلس و مقامات محلی شهرستان برخوار در شمال اصفهان، درخواست کردهاند که یا مسیر خط تغییر کند و یا در این منطقه به زیر زمین منتقل شود. موضوعی که قبلاً در طرح پیش بینی نشده بود.
به هر حال گویا برای سیستمهای علائم و ارتباطات و ماشین آلات مکانیزهی خط با شرکت تالس اتریشی به عنوان پیمانکار دست دوم در حال مذاکره هستند. ناوگان مورد نیاز طرح شامل 22 ترنست 8 واگنه است که فقط تأمین دو رام آن در تعهد پیمانکار است. برای خرید ناوگان طرحهای قطار سریع السیر تهران- قم- اصفهان و برقیکردنتهران – مشهد با شرکت زیمنس آلمان و بانک توسعهی آلمان K.F.W. مذاکره به عمل آمده است. البته این مطالب و ارقام، مربوط به دو سال قبل است و معلوم نیست که تحت تأثیر تحولات جدید، آینده طرح به چه صورت رقم خواهد خورد.
اخیراً با توجه به این نظام مدیریت فوقالعاده آشفته، سرمایه گذاری سرسامآور و بازدهی ناچیز طرح، بالاخره کمیسیون عمران مجلس اجرای طرح را تا بررسی علمی متوقف نموده است.
د- مباحث مطروحه در بارهی طرح
د-1- سطح تقاضا
- سئوال اول اینست که اجرای این طرح فوق گرانقیمت و لوکس قرار است که چه معضل اساسی راهآهن را حل کند؟ شاید هدف اصلی برای رفع کمبود پرستیژ جمعی و دعوی پیوستن ایران به جرگهی 10 کشور برتری است که دارای خطوط پرسرعت هستند، در صورت صرفاً پرستیژی بودن راه اندازی خط چند میلیارد دلاری، سئوال دیگری باقی نمی ماند، زیرا این بی فکری مسئولین را نشان می دهد. ولی اگر ادعا شود که طرح دارای توجیه فنی- اقتصادی است، آنگاه سئوالات گوناگونی توسط کارشناسان فن مطرح میشود.
- راهاندازی قطارهای سریع السیر فقط در کشورهای ثروتمند توریستی موفق بودهاند. در سال 2018 کشورهای فرانسه، اسپانیا و چین به ترتیب دارای رتبههای اول، دوم و چهارم جهانگردی جهان با 4 ، 82.7 و 69.9 میلیون نفر بازدید کننده از کشورشان بودهاند. البته رتبه بندی درآمدی متفاوت است. قبل از دوران کرونا، سهم بزرگی از تولید ناخالص داخلی کشورهای چین و فرانسه از محل درآمدهای توریستی تأمین میشده است به گونهای که درآمدهایشان به ترتیب به میزان 277 و 62 میلیارد دلار میلیارد دلار بالغ میگردیده است. روشن است که اگر کشورهای اروپایی و چین به سوی قطارهای سریع السیر روی میآورند، با هدف تأمین رفاه و جذب مالی جهانگردان پولدار است. حتی کشور ترکیه که طی یک دههی گذشته به سرمایهگذاریهای سنگین در زمینهی ساخت خطوط پرسرعت پرداخته، با جلب 45.7 میلیون نفر جهانگرد، رتبهی 6 جهانی را به خود اختصاص داده است. حال باید پرسید که قطار پرسرعت ایران برای جلب کدامین جهانگردان در حال ساخته شدن است؟ اصولاً در هدفهای اقتصادی طرح، جذب چه میزان درآمد از محل فروش بلیت به جهانگردان در نظر گرفته شده است؟
- با توجه به اینکه امر توسعهی گردشگری خارجی به هیچ وجه جزء اولویتهای انقلاب اسلامی نیست، پس باید برای فروش بلیت، میبایست صرفاً به ایرانگردان و مسافرین ثروتمند داخلی تکیه گردد. طبق مطالعات اولیه قرار است که این طرح از طریق سه شهر تهران، قم و اصفهان، در سال اول 8 و در سال بیستم 16 میلیون مسافر داشته باشد. ولی در مطالعات بعدی سقف تقاضا به 5 میلیون مسافر تعدیل شده است. به دلیل بسیار لوکس بودن قطارها و گرانی بلیتها، قاعدتاً باید مخاطبین طرح، فقط افراد ثروتمند باشند تا بدین وسیله درآمدهای حاصله با هزینههای سرسام آور جاری زیرساخت و ترابری مربوطه سربهسر شود. آیا اصولاً همه ساله در این سه شهر، 5 میلیون مسافر متمول و متقاضی سفر با این قطارها، وجود دارند؟
- در سطح جهان، عموماً رقبای اصلی قطارهای سریع السیر، در فواصل متوسط خودرو و در فواصل طولانی هواپیماست. وجود آزادراههای پر ظرفیت و ایمن احداث شده در فاصلهای متوسط(410 کیلومتر از تهران تا قم و اصفهان) بالطبع رقابت سهمگینی را بین حمل جادهای و قطارهای سریع السیر ایجاد میکند.
- چند درصد از خانوادههای مرفه مزبور، استفاده از قطار سریع السیر را بر خودرو گرانبهای شخصی خود ترجیح میدهند؟ اصولاً حملونقل از درب منزل به درب محل مقصد (کار، هتل یا منزل) بدون نیاز به تهیه بلیت و در هر زمان دلخواه، بسیار راحتتر و سادهتر از جابجایی با یک وسیلهی نقلیهی عمومی است. یقیناً کمتر بودن میزان زمان سیر توسط این گونه قطارها (نسبت به حمل جاده ای) با مدت زمان صرف شده توسط حملونقل درون شهری تهران و اصفهان تا حدی سربه سر میشود. مگر آنکه ایستگاههای مربوطه به مناطق شمالی و مرکزی شهرهای تهران و اصفهان منتقل شوند که خود معضل بزرگ دیگری است. البته در همین راستا گویا قرار است 20 هکتار از اراضی ارتش در نزدیکی پایانهی مسافربری غرب تهران برای احداث ایستگاه دوم (و قطار سریع السیر) در اختیار راهآهن قرار گیرد. معلوم نیست که خرید اراضی، ساخت این ایستگاه پیشرفته و تونل زیرزمینی برای دسترسی به آن، به چه میزان سرمایهگذاری نیاز دارد.
- استفاده از قطار، همواره با سه مشکل جانبی روبرو بوده است:
- موجب در اختیار نبودن خودرو شخصی در مقاصد میشود.
- پارک خودو شخصی در مبدأ حرکت به مدت چند روز، به پارکینگهای بزرگ و نسبتاً ارزان نیاز دارد که ساخت آنها در این دو شهر پرتراکم سرمایهبر است.
- استفاده از انواع تاکسی در مقصد (برای حملونقل درون شهری و حومهای طی چند روز اقامت در آنجا)، با منش و رفتارهای طبقات مرفه سازگاری چندانی ندارد. مگر آنکه اجارهی خودروهای لوکس در مقاصد گسترش یابد، که این نیز بر هزینههای سفر با راهآهن می افزاید.
- ممکن است به دلیل ناامنی خطوط هوایی، صرفاً برخی از مدیران، مقامات و مسئولین دولتی و شرکتهای خصولتی (به هزینهی دیگران) از این خطوط استفاده کنند. زیرا برای آنها خوروهای مناسب در مبدأ و مقصد مهیا میشود. ضمن اینکه چنین افرادی به دلیل محدودیتهای ناشی از مأموریتهای اداری، معمولاً خانوادههای خود را همراه نمی برند. در این صورت تعداد این گونه سفرها که به چند صد هزار نفر در سال هم نمی رسد، با اهداف اولیهی طرح فاصلهی بسیاری دارد.
- از یک طرف نبود تعداد کافی افراد ثروتمند متقاضی حمل با قطارهای سریع السیر، حتماً طرح را از توجیه خارج میکند. و از طرف دیگر کاهش بهای بلیت برای افزایش تعداد متقاضیان حمل نیز چاره ساز نیست و باز هم درآمدها با هزینههای طرح سربهسر نمی شود. زیرا به همان نسبتی که بهای بلیتها کاهش مییابد، تعداد متقاضیان سفر هم بیشتر میشود و لذا در سطح درآمدهای طرح تأثیر بسزایی نمی گذارد.
- طبق بررسیهای انجام شده، مقرر گردیده است که بهای بلیت این قطارها بین 5 برابر بهای بلیتهای حمل مسافری جادهای و 80 درصد بهای بلیتهای مسافری هوایی تنظیم و به فروش برسد. بنا بر این فرض و طبق محاسبات اخیر، قیمت تمام شدهی حمل مسافری این نوع قطارها قریب 30 میلیون ریال به ازای هر سفر تعیین شده بود. برای اجرای مقررات مزبور، دولت باید متعهد شود که 25 میلیون ریال یارانه را بابت حمل هر مسافر بپردازد. اگر فرض گردد که کل 22 رام قطارهای ترن ست بر اثر تقاضای 5 میلیون نفری حمل مسافری اشغال شود، آنگاه دولت باید سالانه مبلغ 125 هزار میلیارد ریال را به عنوان یارانه بپردازد. این مبلغ بیش از 27.4 درصد از کل یارانهی پرداختی دولت به خانوارهای ایرانی است. آیا طبق قانون میتوان برای دولتهای آینده چنین بار مالی هنگفتی را تحمیل کرد؟ آنهم برای اجرایی شدن یک طرح لوکس بیفایده؟
د-2- معضلات و هزینههای نگهداری
- قطارهای سریع السیری که با سرعتی به میزان 250 کیلومتر در ساعت حرکت میکنند، دارای قطعات و تجهیزات فوق العاده پیشرفتهای هستند. شبکهی بالاسری، پانتوگراف، ترن ستهای بسیار پیشرفته (شامل بوژی و سیستمهای تعلیق عالی، ترمزهای بسیار قوی و مطمئن، الکتروموتورهای قدرتمند، بدنههای حساس آیرودینامیکی، سیستمهای الکترونیکی و کامپیوتری مدرن و غیره) تماماً از نوع خاص میباشند. حتی مواد مصرفی نظیر روغن، فیلتر و غیره نیز صرفاً از طریق شرکت سازنده تأمین میشوند و گرانقیمت هستند.
به منظور حفظ سطح بسیار زیاد ایمنی قطارهای 250 کیلومتر بر ساعت، نظام نگهداری و تعمیرات آنها همچون هواپیماها تعیین میشود. بر اساس دستورالعملهای تهیه شده توسط شرکت سازنده، دقیقاً بر مبنای میزان عملکرد قطارها، هر واگن یا نیروی کشش باید بازدیدهای مستمر، سرویسهای دورهای و همچنین تعمیرات سبک، متوسط و اساسی داشته باشند. اولاً این طرح نیازمند یک تعمیرگاه اختصاصی میباشد. ثانیاً برای بازدید، سرویس یا تعمیر بعضی از این مجموعهها، نیاز به دستگاههای ویژه با قیمتهای مختلف حسب نوع آنهاست. بنابراین راهآهن ایران یا باید برای تعمیرات متوسط و اساسی این تعداد محدود از قطارها (حداکثر 22 رام)، اقدام به سرمایهگذاری سنگین بکند، یا اینکه برای انجام این کار، مجموعهها را به کشور سازنده بفرستد. خاطر نشان میسازد که در اوایل انقلاب برای تعمیر یک مجموعه از توربوترنها خریداری شده در قبل از انقلاب، میبایست آنها را به کشور فرانسه میفرستادند که هزینههای سرسام آوری در بر داشت. به ناچار کلاً این نوع قطارهای گرانبها پیش از استهلاک کنار گذاشته شدند و اتلاف منابع زیادی صورت پذیرفت.
برای آنکه به عواقب این گونه سرمایهگذاریهای سنگین کمی بیشتر واقف گردیم، کافی است به سرنوشت ترنستهای خریداری شده در دههی 80 توجه شود. در آن برهه از زمان، خرید ترنستهای معمولی مورد توافق اولیه بین راهآهن ایران و شرکت سازنده قرار گرفته بود. اما بر مبنای اصرار مدیر عامل وقت شرکت رجاء، با تجدید نظر و ارتقاء مشخصات فنی، ترنستهای پیشرفته خریداری شد. همین موضوع، علاوه بر چند برابر شدن بار مالی طرح، بر سرعت تحویل گیری آنها اثر منفی گذارد.
اما مشکل به همین جا ختم نگردید. به دلیل بالا بودن سطح فناوری ترنستها و استهلاک بالا، و همچنین گران بودن قطعات یدکی، عدم وجود تعمیرگاههای تخصصی پیشرفته، کمبود تعمیرکاران متخصص و دوره دیده، کمبود تجهیزات و امکانات پیشرفتهی خاص تعمیرات آنها، لاجرم هزینهی نگهداری و تعمیرات آنها نسبتاً گران تمام میشود که با بهای بلیتهای فعلی به هیچ وجه همخوانی ندارد. بنابراین در دوران کرونا و کمبود شدید تقاضا، طبعاً کنار گذاشتن ترن ستها در اولویت اول قرار میگیرد. عدم فعالیت موقت ترنستها، با این خطر مواجه است که با راهاندازی تعدادی از آنها، گاهی بر اثر نبود بودجهی کافی، مشکل کمبود قطعات از طریق بازکردن قطعات سایر واگنهایِ متوقف رفع میشود و در صورت تداوم روند مزبور، پس از مدتی به جز لاشههایی از واگنهای متوقف چیزی باقی نمی ماند. این موضوع در مورد لکوموتیوهای ایران سابقه زیادی دارد.
- حجم مالی قرارداد با طرف چینی 57.8 میلیارد یوان، به اضافهی 6 میلیارد یوآن بابت تأمین ناوگان و تجهیزات دپوها و 500 میلیون دلار برای خرید تجهیزات نگهداری واندازه گیری خط است. با این وجود، همین مبلغ هم بیش از 2.3 هزار تریلیون ریال یا 230 هزار میلیارد تومان میباشد. برای آنکه عظمت این مبلغ درک شود، کافی است با عملکرد بودجهی عمرانی سال 97 کل کشور به مبلغ 47 هزار میلیارد تومان مقایسه شود. معلوم نیست چرا قرار است چنین مبالغ گزافی (نزدیک به بودجه عمرانی پنج سالهی کشور) برای این طرح لوکس سرمایهگذاری شود. و باز هم معلوم نیست چرا راهآهن ایران کل طرح را در یک بسته ارائه کرده و با یک شرکت دست دوم چینی، طرف قرارداد شده است.
اما نکتهی بسیار بسیار مهم اینست که این گونه طرحها حدود 3.5 تا 4 درصد هزینههای بهرهبرداریو نگهداری سالانه دارند. یعنی این طرح بدون احتساب استهلاک به مأخذ 20 ساله، حداقل به چیزی حدود 2.3 میلیارد یوآن در سال نیاز دارد. پرسشی که به ذهن خطور میکند اینست که چگونه توانستهاند این طرح فاجعه بار را نزد مقامات بالای کشور توجیه نمایند؟
- میزان سرمایهگذاری برای تجهیزات و پستهای برق مورد نیاز طرح مبلغ 24 میلیارد یوآن است. میزان هزینههای نگهداری این تأسیسات و تجهیزات هم بسیار زیاد است. از طرف دیگر تعیین تکلیف وضعیت تأمین برق طرح (به گونهای که دائماً برقرار باشد)، تعیین نوع تعرفهی برق مصرفی (صنعتی، تجاری و غیره) از امور بسیار مهم است. در هر حال با توجه به سیاستهای متداول دولت مبنی بر ارزانی بهای سوخت (نفت گاز) و گرانی تعرفههای برق تجاری، هزینههای تأمین انرژی قطارهای برقی پر مصرف، به مراتب از قطارهای دیزلی بیشتر خواهد بود. حتی شاید در اثر کوتاهیهای آتی صنعت برق کشور در تأمین برق مورد نیاز طرح، زیربخش ریلی مجبور شود تا رأساً به این کار مبادرت کند.
- برای حفظ ایمنی حرکت قطارهای سریع السیر بر روی زیربنا، اولاً خرید و تأمین تعدادی از دستگاههای گرانقیمت اندازه گیری خط ضروری است تا به طور روزانه و دورهای بر 18 مؤلفهی مختلف و میزان انحراف آنها از استانداردهای یک خط عالی، نظارت شود و در صورت بروز هر گونه خرابی کوچک، نسبت به رفع عیب مربوطه در کمترین زمان ممکن اقدام گردد. ثانیاً خرید ماشین آلات نگهداری بسیار گرانقیمت خط مثل زیرکوب و استبیلایزر و غیره نیز لازم است. خرید آنها در قرارداد منعقده منظور نشده است.
- سیستمهای علائم الکتریکی، کنترل مرکزی ترافیک، سیستم نظارت بر ایمنی الکترونیکی و سیستم پردازش و انتقال دادههای این نوع خطوط تماماً خودکار و بسیار پیشرفته و به مبلغ 4.2 میلیارد یوآن است. طبعاً هزینههای نگهداری آنها هم به همان نسبت گران تمام میشود.
- قطارهای پر سرعت به پرسنلی بسیار بسیار منضبط، کوشا و دقیق نیاز دارد تا سطح خطاها حتماً به “صفر” تقلیل یابد. آیا با این سطح از آموزشها، میزان دستمزدها و فرهنگ سازمانی، این موضوع زنگ خطر هراسناکی برای راهاندازی چنین خطوطی نیست؟ یک سانحه قطار سریع السیر، ضمن ایجاد تلفات انسانی و خسارات مالی معتنابه، بازتاب گستردهی جهانی در پی دارد.
- بر اساس مطالعات تفصیلی انجام شده برای خط پرسرعت بین ریاض- دمام به فاصلهی 410 کیلومتری از یکدیگر ( تقزیباً همسان خط پرسرعت تهران- اصفهان)، هزینههای بهرهبرداری و نگهداری خط و ناوگان به ترتیب 750 و 110 میلیون دلار در سال تعیین شده است. این میزان هزینهی سالانه، کمتر از 4 درصد حجم سرمایهگذاریهای احداث و تجهیز خط پرسرعت مربوطه میباشد. ولی خطوطی با سرعت بالای 200 کیلومتر یا ارتقاء یافته، بدون احتساب هزینههای بهرهبرداری سالانه و همچنین نگهداری ماشین آلات خط و علائم (یعنی صرفاً بابت هزینه نگهداری آنها) مبلغی بین 125 تا 200 میلیون دلار برآورد میشود. فرض تقریبی بر این است که مجموع هزینههای بهرهبرداری و نگهداری خط پر سرعت تهران- قم- اصفهان دست کم 330 میلیون دلار در سال هزینه در بر داشته باشد.
بنابراین، هزینههای بهرهبرداری و نگهداری خط مزبور به تنهایی حدوداً 1.5 برابر مجموع درآمدهای سالانه شرکت راهآهن و منابع عمرانی تخصیص یافته به این شرکت در سال 97 میباشد. طبیعی است راهآهن فعلی که در پرداخت دستمزدها و هزینههای جاری خود همواره با مشکل روبروست و از دولت یارانه دریافت میکند، توان تأمین منابع لازم برای سرپا نگهداشتن این نوع قطارها را نخواهد داشت. پرسش قابل طرح اینست که آیا دولتهای آیندهی کشور، علاوه بر بازپرداخت اقساط اصل و فرع فاینانس، تأمین یارانههای فوق سنگین مزبور بابت برقراری دراز مدت خدمات این نوع قطارها را تقبل میکنند؟ یا اینکه طرح جدید نیز به سرنوشت راهاندازی نا بهنگام قطارهای لوکس آن زمان توربوترن گرفتار میگردد. در این حالت ممکن است که به دلیل قلت عبور و مرور قطارهای سریع السیر (بر اثر کمبود تقاضا و ضعف تدریجی سطح تعمیرات)، اجازه داده شود که قطارهای عادی در این مسیر تردد کنند که خود ضایعه و اتلافی بزرگ و ناخواسته خواهد بود.
راه آهن برقی رودهن-آبعلی- الریجان- آمل یکی از طرحهایی که تحت نفوذ چند نفر در مجلس و شهرداری تهران مطرح شده، این مورد است. این طرح به طول 136 کیلومتر بهموازات جادهی هراز احداث میشود. هدف از اجرای آن “فقط” حمل مسافرین شهرهای تهران به/ از (آمل است. موضوع مهم این است که این خط با مشخصات قطارهای بینشهری قرار است به خط بخش طرحهای برقیکردن شبکه و خطوط پرسرعت 4 مترو تهران )در شهرک پردیس رودهن متصل شود تا زمان سفر مردم تهران به آمل به 55 دقیقه تنزل داده شود. قرار است که این طرح در برابر احداث بزرگراه تهران – چالوس قرار گیرد.
قبل از شروع مطالعات فنی – اقتصادی، طبق یک دستور ویژه، این طرح در سال 90 در ردیفهای بودجهی کشور گنجانده شد و در سال 97 دارای بودجهی مصوب گردید. مطالعات مرحلهی یک که از سال 91 شروع شده، دارای 70 درصد پیشرفت بوده و مطالعات مرحلهی دوم هنوز شروع نگردیده است. مطالعات زیستمحیطی در این منطقهای مهم هنوز صورت نگرفته است. بر پایهی برآوردهای اولیه انجام شده، در صورت احداث خط مزبور با شیب و فراز 30 در هزار، طول تونلهای آن “78 کیلومتر” و طول پلهای مربوطه 5 کیلومتر میگردد. احجام خاکی و بتونی هنوز مشخص نگردیده است. برای برطرفکردن معضل شیب و فراز تند خط مزبور، و عبور از تونلهای بسیار طویل، اجرای این طرح بهصورت برقی در نظر گرفته شده است.
بر اساس برآورد مطالعات مقدماتی در چند سال قبل، میزان اعتبارات موردنیاز این طرح حدود 65000 میلیارد ریال بوده است. ضمن اینکه در این محاسبات خرید ناوگان برقی شامل ترن است و ریل باس لحاظ نگردیده است. احداث قطعهی یک طرح به طول 20 کیلومتر شروع شده و تاکنون با داشتن حدود 15 درصد پیشرفت فیزیکی، برای آن حدود 230 میلیارد ریال هزینه شده است.
نکتهی اول این است که در صورت تحقق سه شرط لازم زیر، خط آهن مسافری تهران – آمل میتواند حداکثر روزانه 5 هزار نفر را جابهجا کند.
تأمین مالی
خرید تعداد زیادی قطارهای گرانقیمت ریل باس یا ترن است.
استفاده حداکثری از ظرفیت این خط و استقبال مسافران برای استفاده از آن در تمامی طول سال
یادآور میشود برای مقایسه، به دو نکته باید اشاره کرد. اول اینکه ادعا شده تونل 5.6 کیلومتری جاده کرج – چالوس یکی از بزرگترین تونلهای خاورمیانه و شاهکار مهندسی ایران است. البته از ذکر هزینههای هنگفت آن بیسروصدا گذشتهاند. دوم اینکه تونل کوههای آلپ کشور پیشرفته و ثروتمند سوئیس به طول 57 کیلومتر و با سرمایهگذار حدود 5.12 میلیارد دلار طی 17 سال به اتمام رسیده است. برای این کار 25 میلیون تن سنگآهن کنده و جابهجا شده است. البته تأمین ناوگان ریلی نیز در سرمایهگذاری برای تونل سوئیس ملحوظ گردیده است. با اجرای این طرح، قطارها با سرعت 220 کیلومتر در ساعت، مسافرین و بخش طرحهای برقیکردن شبکه و خطوط پرسرعت بارهای زیادی را ظرف یک ساعت به مناطق شمالی منتقل میکنند. قبل از آن، کامیونها و اتوبوسها مسافات و ساعتهای طولانی را برای عبور از کوههای آلپ صرف میکردهاند. اهمیت این طرح برای کل اروپا بهگونهای بوده است که سران چندین کشور در مراسم افتتاح آن شرکت کردهاند
قبلاً هم بر اساس نمونة انجام شده توسط کشور سوئیس، از طرف مدیرعامل وقت شرکت متروی تهران، احداث یک تونل 90 کیلومتری برای گذر از سلسله کوههای البرز پیشنهاد گردیده بود. قرار بود که هزینههای سرمایهای طرح پیشنهادی متروی تهران، از محل احداث زیرساختهای اولیه و فروش اراضی شهرهایی واقع در دشتهای میانی بین تهران و شمال تأمین شود. بدین ترتیب که جمعیت مرفه روبهرشد تهران، بهتدریج با خرید زمین و ساخت آپارتمان به شهرهای تازهتأسیس منتقل شوند تا مشکلات شهری تهران نظیر تأمین آب، زلزله، گرانی اراضی، حملونقل درونشهری و غیره تا حدودی مرتفع گردد.
اما طرح رودهن – آمل بدون اتصال به راهآهن سراسری شمال ساری – رشت ارزش کمی دارد. زیرا طبق مطالعات فعلی هنوز معلوم نشده که این تعداد از مردم با رسیدن به آمل و سرگردانی، چگونه و با چه وسایل نقلیهای باید به مقاصد نهایی خود در خطهی شمال منتقل شوند. خاطرنشان میسازد پروژهی راهآهن سراسری شمال ساری – رشت به دلیل گرانی بسیار زیاد اراضی مرغوب طول مسیر، همچنان یک طرح آرمانی باقی میماند؛ بنابراین در صورت عدم رفع این مشکل، تقاضا برای سفر با این خط بهشدت کاهش مییابد.
موضوع دیگر این است که با احداث راهآهن رودهن – آمل و سرریزشدن جمعیت تهران به شهرهای بین راه، بهای اراضی آنها بهشدت افزایش مییابد. سرمایهگذاری در این طرح گرانبها، بر خلاف نمونه قبلی متروی تهران که قرار بود ابتدا با وام شروع شده و سپس خودکفا شود در نظر است که کلاً از محل منابع عمومی تأمین میگردد، ولی سودهای سرشار ناشی از ارزشافزودهی زمینهای مزبور به جیب عدهای خاص میرود.
اجرای تونلهای بسیار طویل همچون سوئیس (نیازمند احداث تونلهای موازی برای تسهیل انجام عملیات و همچنین ایمنی حملونقل است. با اینکه طول تونل در این طرح نسبت به تونل سوئیس 37 درصد افزونتر است، اما به لحاظ عدم یکپارچگی، تعدد و کوتاهتر بودن طول تونلها، از هزینههای سرمایهای کمتری برخوردار است؛ بنابراین در مقایسه با پروژهی سوئیس، احداث تونلهای این طرح حداقل به منابع سرمایهای به مبلغ 10 میلیارد دلار نیاز دارد. با اینکه طبق مطالعات قبلی، اجرای طرح حداقل 7 سال) و به طور واقعبینانه 20 سال به طول میانجامد، از هم اکنون عدهای در پی انجام معاملات برای تصاحب زمینهای اطراف ایستگاههای راهآهن طول مسیر هستند. طبق مطالعات مقدماتی زیستمحیطی، ورود این حجم از جمعیت برای ویال سازی و تفریح در مناطق بکر شمال، فاجعهآمیز خواهد شد
با احتساب ارزان بودن نسبی بهای بلیتهای رفتوبرگشت برای حملونقل مسافری ریلی در ایران، برآورد میشود که مدت برگشت سرمایه چند ده سال به طول انجامد. به دلیل فقدان توجیه فنی – اقتصادی – زیستمحیطی، کارشناسان ریلی وزارت راه و شهرسازی با ساخت آن بهکلی مخالفاند
هزینهی ساخت خط مزبور بر اساس برآورد واقعبینانه، حدود 73 میلیون یورو بهازای هر کیلومتر است که در مقایسه با طرح پرهزینه چون چابهار – زاهدان با آنهمه پل و تونل، حدود 70 برابر بهازای هر کیلومتر( است. با حدود 10میلیارد دلار) برای احداث خط و خرید ناوگان حملونقلی این طرح پرهزینه میتوان کلیهی طرحهای مهم و اساسی فعلی راهآهن را طی یک برنامهی پنجساله به انجام رساند و ظرفیت شبکه و میزان حمل ریلی را حداقل به دوبرابر افزایش داد.
نویسنده : س.م محمودی
شرکت احیاء ریل ایرانیان توانسته است با استفاده از دانش و توان نیروی جوان و متخصص در صنعت حمل و نقل ریلی کشور با بیش از 200 شرکت داخلی قرارداد حمل ریلی بار منعقد نماید که حاصل این همکاری ها حمل بیش از 20 میلیون تن بار در شبکه ریلی کشور است.
شرکت احیاء ریل ایرانیان با احداث سازه تخلیه در بندر امام جهت تخلیه سریع واگن های لبه بلند تحت مدیریت این شرکت توانسته رشد قابل توجهی در فرآیند حمل ریلی بار را در منطقه داشته باشد.ساخت این سازه توسط متخصصین این شرکت در سال 1397 صورت گرفته است.
با توجه به نیاز مبرم مجموعه هلدینگ های احیاء سپاهان ، مهم ترین وضروری ترین پروژه شرکت در اولین سال فعالیت خود، مدیریت درست و بهینه بارگیری، تخلیه و حمل سنگ آهن (کنسانتره و گندله ) از معادن سنگان به بندرعباس بوده است. مجموعه فعالیت ها نظیر مدیریت حمل و نقل از مبدا سنگان ، تداوم روند بارگیری صعودی و همچنین پیگیری واگن ها حین سیر ریلی در کنار نظارت بر تخلیه در مقصد موجب گردید ، صرفه جویی حمل ریلی نسبت به حمل جاده ای تحصیل شده و کاهش قابل توجهی درهزینه های تمام شده رخ دهد و همچنین باعث حمل بیش از 20 میلیون تن بار در شبکه ریلی کشور شده است.